گیر یک مافیای روانی افتادم! *part:۲*
همین جوری که داشتیم درمورد کلاس امروز حرف میزدیم یک دفعه...
---------------------------------------------------------
گوشیم زنگ خورد. گوشیم رو از تو کیفم برداشتم و خواستم ببینم کیه، که دیدم شماره ناشناسه! تلفن رو جواب ندادم و گزاشتم تو جیبم.
جسا: کی بود؟
خواستم جوابش رو بدم که گوشیم دوباره زنگ خورد.
اینبار گوشی رو جواب دادم و گفتم
ا/ت: بله؟!
؟: زهرمار دختره چشم سفید چرا گوشیت رو جواب نمیدی؟ پس گوشی برای چیه؟
ا/ت: مامان تویی؟ چرا با گوشی خودت زنگ نزدی؟
م/ت: شارژ نداشت! الان این و کار نداشته باش! زنگ زدم بگم داری از مدرسه برمیگردی یک کیلو آردم بخر میخوام کیک درست کنم! آردمون کمه.(وقتی نویسنده کِرم داره😁)
ا/ت: خب باشه ولی مگه نمیتونی به بابا بگی؟
م/ت: بالاخره که باید به یک دردی بخوری! نه؟
ا/ت: باشه😑 کار نداری؟
م/ت: نه فقط آرد یادت نره
ا/ت: باشه "بوق بوق بوق" (مثلا صدای قطع شدن تلفن)
ا/ت: چرا قطع کرد؟ اووو بچه ها من از این طرف باید برم خداحافظ
لیانا و جسا: خداحافظ
رفتم سمت کوچه ای که به خونمون راه داشت. داشتم همین طوری میرفتم که صدای افتادن قوطی نوشابه اومد!
سریع رومو برگردوندم ببینم چیه که دیدم هیچی نبود!
یکم رفتم جلو و خواستم پشت سطل آشغال رو نگاه کنم، همین جوری که داشتم میرفتم جلو یک دفعه....
لایک و کامنت یادتون نره😊
ممنون که حمایت میکنید⚘
میشه کامنتم بزاری انرژی بگیرم🥺
---------------------------------------------------------
گوشیم زنگ خورد. گوشیم رو از تو کیفم برداشتم و خواستم ببینم کیه، که دیدم شماره ناشناسه! تلفن رو جواب ندادم و گزاشتم تو جیبم.
جسا: کی بود؟
خواستم جوابش رو بدم که گوشیم دوباره زنگ خورد.
اینبار گوشی رو جواب دادم و گفتم
ا/ت: بله؟!
؟: زهرمار دختره چشم سفید چرا گوشیت رو جواب نمیدی؟ پس گوشی برای چیه؟
ا/ت: مامان تویی؟ چرا با گوشی خودت زنگ نزدی؟
م/ت: شارژ نداشت! الان این و کار نداشته باش! زنگ زدم بگم داری از مدرسه برمیگردی یک کیلو آردم بخر میخوام کیک درست کنم! آردمون کمه.(وقتی نویسنده کِرم داره😁)
ا/ت: خب باشه ولی مگه نمیتونی به بابا بگی؟
م/ت: بالاخره که باید به یک دردی بخوری! نه؟
ا/ت: باشه😑 کار نداری؟
م/ت: نه فقط آرد یادت نره
ا/ت: باشه "بوق بوق بوق" (مثلا صدای قطع شدن تلفن)
ا/ت: چرا قطع کرد؟ اووو بچه ها من از این طرف باید برم خداحافظ
لیانا و جسا: خداحافظ
رفتم سمت کوچه ای که به خونمون راه داشت. داشتم همین طوری میرفتم که صدای افتادن قوطی نوشابه اومد!
سریع رومو برگردوندم ببینم چیه که دیدم هیچی نبود!
یکم رفتم جلو و خواستم پشت سطل آشغال رو نگاه کنم، همین جوری که داشتم میرفتم جلو یک دفعه....
لایک و کامنت یادتون نره😊
ممنون که حمایت میکنید⚘
میشه کامنتم بزاری انرژی بگیرم🥺
۳.۸k
۲۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.