Part12
Part12
عشق اجاره ای
لیا: و بعد دست سلینا رو گرفتم و به جیمین گفتم: خب نمیخوای بری
جیمین: اوه آره راست میگی فعلا خدافظ
لیا: بهش لبخند زدم و رفت و من و سلینا هم به سمت خونم روونه شدیم
لیا: بالاخره به خونه رسیده بودیم و رفتیم تو سلینا رو روی مبل گذاشتم و بعد گفتم: بزار برم یه چیزی بیارم بعد برام کلش رو تعریف کن
سلینا: او باشه منتظرم
لیا: فقط سلی میگم قهوه، چایی یا دمنوش؟
سلینا: خب الان خالم جوریه که به دمنوش آرامش بخش خیلی نیاز دارم
لیا: اوک پس دمنوش و بعد بهش چشمک زدم و رفتم
*چند دقیقه بعد..*
لیا: با دو دمنوش آرامش بخش از آشپزخونه اومدم پذیرایی پیش سلی(مخفف سلینا سلی هست دیگه😉)
سلینا: دمنوش رو از لیا گرفتم و تشکر کردم
لیا: خب سلینا خانم تعریف کن
سلینا: همچیز رو براش تعریف کردم و اون در آخر گفت:....
عشق اجاره ای
لیا: و بعد دست سلینا رو گرفتم و به جیمین گفتم: خب نمیخوای بری
جیمین: اوه آره راست میگی فعلا خدافظ
لیا: بهش لبخند زدم و رفت و من و سلینا هم به سمت خونم روونه شدیم
لیا: بالاخره به خونه رسیده بودیم و رفتیم تو سلینا رو روی مبل گذاشتم و بعد گفتم: بزار برم یه چیزی بیارم بعد برام کلش رو تعریف کن
سلینا: او باشه منتظرم
لیا: فقط سلی میگم قهوه، چایی یا دمنوش؟
سلینا: خب الان خالم جوریه که به دمنوش آرامش بخش خیلی نیاز دارم
لیا: اوک پس دمنوش و بعد بهش چشمک زدم و رفتم
*چند دقیقه بعد..*
لیا: با دو دمنوش آرامش بخش از آشپزخونه اومدم پذیرایی پیش سلی(مخفف سلینا سلی هست دیگه😉)
سلینا: دمنوش رو از لیا گرفتم و تشکر کردم
لیا: خب سلینا خانم تعریف کن
سلینا: همچیز رو براش تعریف کردم و اون در آخر گفت:....
۲.۳k
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.