پارت ششم فیک اجبار

پارت ششم

♒فیک اجبار♒

ادرسو از ت  گوشیم چک کردم و رفتم وارد کوچه شدم واییییی خدای منننن فقط یه خونه اونجا بود که خونه بود قصر بود انقدر بززگ بود که دهنم باز شده بود من تو رویاهام با شاهزاده سوار بر اسبمم یه همچین خونه ای رو نداشتم چه برسه تو واقعیت......
رفتم جلوی در که دو نفر در رو واسم باز کردم و منو بردن داخل .....
رفتم داخل که دیدم جونگ کوک وسط حال نشسته و نگاش با پوزخند سمت منه با دیدنش خونه رو بپاک یادم رفت ناخداگاه تنم شروع به لرزیدن کرد
×به به خانم کوچولو روز اول کاریت ده دیقه تاخیر داشتیاا مثه اینکه خیلی دوست داری تنبیه شی؟
_من...معذرت......معذرت میخوام
×خانم نیامی بیاین اینجا لطفا
+بفرمایین اقا
×کارای کیم لونا رو بهش توضیح بده و با کوچیک ترین اشتباهش بهم خبر بده.....خب دیگه من میرم
+چشم اقا
○■○■○■○■○■○
بعد رفتن جونگ‌کوک خانم نیامی همه قانونارو بهم گفت اینکه نباید بدون اجازه برم اتاق جانگ کوک و خونه هیچ وقت دکراسیونش نباید تغیری بکنه و غذا هم طبق منویی که جونگ کوک صبا میده درست میشه
+اها راستی
_بفرمایند خانم نیایمی
+تو باید اقا رو ارباب صدا کنی خودشون شخصا دستور دادن
_چییی؟؟؟..... ولی چرا؟؟؟
+اقا دستور دادن من اطلاعی ندارم..........

#Milla
#FICEJBAR