وقتی حسودی میکنه p2(آخر)
#سناریو #استری_کیدز #جونگین #هیونجین #فلیکس #هان #لینو #بنگچان #چانگبین
سونگمین: بنظرتون همه توی کلبه جا میشیم؟
چانگبین: تو میتونی بیرون بخوابی
÷ اوه نه، من و ات توی اون کلبه کوچیک اون گوشه میخوابیم*به دستش به کلبه کوچیکتر اشاره کرد* شماها میتونین راحت باشین.
یکم از این حرفش شوکه شدی، نمیدونستی دوتا کلبه رو اجاره کرده.
فلیکس: خب پس شب بخیر
بقیه هم به شما دوتا شب بخیر گفتن و به سمت کلبه رفتن. بعد از اینکه به اندازه کافی ازتون دور شدن صورتتو به سمت جونگین برگردوندی.
× نمیدونستم هر دوتاشو اجاره کردی
÷ نكرده بودم، همین چند ساعت پیش اجاره کردم
متعجب نگاهش کردی که ادامه داد
÷ ترسیدم نکنه بخوای بری تو یه اتاق با هان هیونگ بخوابی و تا صبح در مورد آهنگاش نظر بدی
×چیی؟
بی توجه بهت به سمت کلبه کوچیکتر حرکت کرد که تو هم دنبالش افتادی. از این حرفش خندت گرفته بود.
×تو حسودی کردی؟
×آرررههه تو حسودی کردییی*کیوت طور و با خنده*
سرعت قدماتو بیشتر کردی و موقعیتتو از پشتش به جلوش تغییر دادی. وقتی جلوش ایستادی متوقف شد.
×اعتراف کن که حسودی کردی
÷خب نکردم
× فکر میکنی باورم میکنم؟ زود باش جونگینااا اعتراف کننن
با حالت کیوتی حرف میزدی که خنده ریزی کرد.
×زود باش دیگه، بگو که به هیونگت حسودی کردی
÷ یاااا ات میگم حسودی نکردم
از کنارت رد شد و تند تند به سمت کلبه رفت
× باشه تو اعتراف نکن اما من که...
حرفت با بوسه ای از سمت دوست پسرت نیمه تموم موند. حرکتش انقدر ناگهانی بود و انقدر با ولع میبوسید که فرصت همراهی کردن باهاش رو پیدا نکردی. بعد از جدا شدن لباتون همچنان فاصله بینتون کم بود، دستاتو دور گردنش انداختی و نا خودآگاه لبخندی روی لبات نشست
×حالا اعتراف کن آقای یانگ
در حالی که نگاهش مدام بین چشمات و لبات جابهجا میشد لب زر
÷ اعتراف میکنم...
×به؟
÷ به اینکه به هیونگم حسودی کردم
÷و به اینکه چقدر عاشقتم...
سونگمین: بنظرتون همه توی کلبه جا میشیم؟
چانگبین: تو میتونی بیرون بخوابی
÷ اوه نه، من و ات توی اون کلبه کوچیک اون گوشه میخوابیم*به دستش به کلبه کوچیکتر اشاره کرد* شماها میتونین راحت باشین.
یکم از این حرفش شوکه شدی، نمیدونستی دوتا کلبه رو اجاره کرده.
فلیکس: خب پس شب بخیر
بقیه هم به شما دوتا شب بخیر گفتن و به سمت کلبه رفتن. بعد از اینکه به اندازه کافی ازتون دور شدن صورتتو به سمت جونگین برگردوندی.
× نمیدونستم هر دوتاشو اجاره کردی
÷ نكرده بودم، همین چند ساعت پیش اجاره کردم
متعجب نگاهش کردی که ادامه داد
÷ ترسیدم نکنه بخوای بری تو یه اتاق با هان هیونگ بخوابی و تا صبح در مورد آهنگاش نظر بدی
×چیی؟
بی توجه بهت به سمت کلبه کوچیکتر حرکت کرد که تو هم دنبالش افتادی. از این حرفش خندت گرفته بود.
×تو حسودی کردی؟
×آرررههه تو حسودی کردییی*کیوت طور و با خنده*
سرعت قدماتو بیشتر کردی و موقعیتتو از پشتش به جلوش تغییر دادی. وقتی جلوش ایستادی متوقف شد.
×اعتراف کن که حسودی کردی
÷خب نکردم
× فکر میکنی باورم میکنم؟ زود باش جونگینااا اعتراف کننن
با حالت کیوتی حرف میزدی که خنده ریزی کرد.
×زود باش دیگه، بگو که به هیونگت حسودی کردی
÷ یاااا ات میگم حسودی نکردم
از کنارت رد شد و تند تند به سمت کلبه رفت
× باشه تو اعتراف نکن اما من که...
حرفت با بوسه ای از سمت دوست پسرت نیمه تموم موند. حرکتش انقدر ناگهانی بود و انقدر با ولع میبوسید که فرصت همراهی کردن باهاش رو پیدا نکردی. بعد از جدا شدن لباتون همچنان فاصله بینتون کم بود، دستاتو دور گردنش انداختی و نا خودآگاه لبخندی روی لبات نشست
×حالا اعتراف کن آقای یانگ
در حالی که نگاهش مدام بین چشمات و لبات جابهجا میشد لب زر
÷ اعتراف میکنم...
×به؟
÷ به اینکه به هیونگم حسودی کردم
÷و به اینکه چقدر عاشقتم...
۲۳.۰k
۰۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.