پارت 5
آخرهای بازی بود که با برد کوک بازی به اتمام رسید
ایملدا رو بیهوش کردن چون دوبار سعی کرد فرار کنه ولی جیا هوشیار بود و داشت اشک میریخت بچه ها ایملدا و جیا رو بردن سوار ماشینشون کردن جیا سعی میکرد از دستشون فرار کنه ولی نمیتونست اون مثل ایملدا ورزشکار نبود توی ماشین نشستن کوک هم اومد و بالا سر همشون وایستاد و گفت تو فک کنم اسمت جیا بود آره
ا آره از ما چی میخواین
برام در مورد اون دختره ایملدا بگو
اون وقت چرا باید بگم اصلا چرا میخواین بدونین
دلیلش به تو ربطی نداره و اینکه چرا بگی چون شوگا الان یه اسلحه پر به سمتت نشونه گرفته و هر لحظه که من گفتم میتونه شلیک کنه
جیا آب دهنش رو قورت داد و گفت اون اون اسمش ایملدا هست پارک ایملدا 22 سالشه
اوم پس همسن هستیم شغلش چیه
اون یه دکتر و ورزشکاره
با گفتن این کلمه همه اوووو کشیدن
نامجون فک کنم شکار خوبی دستمون رسیده باشه کوک
آره راست میگی ولی قبلش اون دختره باید مال من بشه بریم عمارت
راننده چشم آقا
همش اشک میریختم اینا خطای منه اگه از اولم اصرار نمیکردم که بیایم اینجا این اتفاق نمیوفتاد
ببخشید ببخشید ایملدا هق 😭 😭
حدودا 15 مین بعد رسیدیم عمارتی دست من رو گرفتن و بردن انداختن اتاقی چند دقیقه بعد هم ایملدا رو آوردن هنوز بی هوش بود رفتم سمتش اونی اونیییی بیدار شو من میترسم ببخشید
ایملدا ویو
با احساس تکون دادن کسی از جام بلند شدم جیا با سر و وضع آشفته ای کنارم بود تازه متوجه موقعیتمون شدم زود از جام بلند شدم و حیا رو سوال جیم نکردم
ایملدا رو بیهوش کردن چون دوبار سعی کرد فرار کنه ولی جیا هوشیار بود و داشت اشک میریخت بچه ها ایملدا و جیا رو بردن سوار ماشینشون کردن جیا سعی میکرد از دستشون فرار کنه ولی نمیتونست اون مثل ایملدا ورزشکار نبود توی ماشین نشستن کوک هم اومد و بالا سر همشون وایستاد و گفت تو فک کنم اسمت جیا بود آره
ا آره از ما چی میخواین
برام در مورد اون دختره ایملدا بگو
اون وقت چرا باید بگم اصلا چرا میخواین بدونین
دلیلش به تو ربطی نداره و اینکه چرا بگی چون شوگا الان یه اسلحه پر به سمتت نشونه گرفته و هر لحظه که من گفتم میتونه شلیک کنه
جیا آب دهنش رو قورت داد و گفت اون اون اسمش ایملدا هست پارک ایملدا 22 سالشه
اوم پس همسن هستیم شغلش چیه
اون یه دکتر و ورزشکاره
با گفتن این کلمه همه اوووو کشیدن
نامجون فک کنم شکار خوبی دستمون رسیده باشه کوک
آره راست میگی ولی قبلش اون دختره باید مال من بشه بریم عمارت
راننده چشم آقا
همش اشک میریختم اینا خطای منه اگه از اولم اصرار نمیکردم که بیایم اینجا این اتفاق نمیوفتاد
ببخشید ببخشید ایملدا هق 😭 😭
حدودا 15 مین بعد رسیدیم عمارتی دست من رو گرفتن و بردن انداختن اتاقی چند دقیقه بعد هم ایملدا رو آوردن هنوز بی هوش بود رفتم سمتش اونی اونیییی بیدار شو من میترسم ببخشید
ایملدا ویو
با احساس تکون دادن کسی از جام بلند شدم جیا با سر و وضع آشفته ای کنارم بود تازه متوجه موقعیتمون شدم زود از جام بلند شدم و حیا رو سوال جیم نکردم
۴۱۳.۰k
۲۸ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.