وقتی ازش ضربه خوردی ❦پارت𝟓𝟐❦
صبحونه رو خوردیم و منم رفتم تو اتاقم و لباسمو عوض کردم و کیفمو برداشتم و رفتیم سوار ماشین بابام شدیم و هسو نشست پشت فرمون.....رانندگیش از هممون بهتره .
ا.ت=یوری هنوزم همونطوری خوشگلی ها
یوری=توعم هنوز همونطوری یه دنده ای
ا.ت=مرسی بابت تعریفت
یوری=قربونت
هسو=میشنوم
تو راه.....تو ماشین همه ی اتفاقا.....خیانت کوک گرفته تا ازدواج اجباری و.....
همه رو تعریف کردم و همونطوری که گریه میکردم یوری بغلم کرد و هسو هم دلداریم میداد.....یوری و هسو خیلی خوب درکم میکنن .
ا.ت=فین شما ها چیکار میکردید تو این مدت ؟
هسو=هیچی ،اصولا که جفتمون رو باهم استخدام میکنن ،من رو دکوراسیون کار میکنم و یوری رو چیزای جزئی و لباسا و اینا .
یوری=اره خدارو شکر درامدمون خوبه ،باهم یه خونه گرفتیم راحت .
ا.ت=شما دوست پسر ندارید ؟
یوری=یه درصد فکر کن نداشته باشیم
ا.ت=اووو.....اسمشون چیه ؟
هسو=دوست پسر من اسمش لوهان
یوری=مال منم سوجون
ا.ت=واووو حتما باید ببینمشون ها .
یوری=حتما.....بعداً قرار میزاریم
هسو=قول میدم بهترین عروسی رو برای تو بگیریم.....بهترین دیزاینو برا تو گذاشتم کنار
ا.ت=زیاد به خودت سخت نگیر.....بلاخره که ازدواج زوریه
هسو=باید با واقیعت کنار بیای ا.ت شی...
میدونم سخته ولی.......هیچی
ا.ت=ولی چی ؟ مگه جای منی که بگی سخت نیست ؟
یوری=هسو که چیزی نگفت ا.ت ،ناراحت نباش فقط میخواد حالتو خوب کنه ،همین
ا.ت=من معذرت میخوام.....این مدت حالم خیلی بد بوده .
هسو=من فقط دارم میگم که.....اگه باهاش کنار بیای راحت تر میشه
ا.ت=تو هم داری حرف یونگی رو تکرار میکنی
یوری=خب یونگی درست میگه.....باهاش حرف نزدی ؟
ا.ت=نه.....از وقتی دیگه باهاش حرف نزدم آروم تر شدم ولی خیلی نگرانشم.....دلم براش تنگ شده .
یوری=کار خوبی نکردی ،نگرانت میشه
هسو=چی چیو کار خوبی نکردی...اینطوری بهتر شد راحت تر باهاش کنار میاد
ا.ت=بحث شما دوتا دوباره شروع شد ؟ شما با این حجم اختلاف نظر چجوری باهم زندگی میکنید ؟
یوری=اختلاف نظرمون کمتر شده ولی کلی تفاهم هم داریم
ا.ت=خیلی خوبه که....همینجوری ادامه بدید
خندیدیم و..........
ا.ت=یوری هنوزم همونطوری خوشگلی ها
یوری=توعم هنوز همونطوری یه دنده ای
ا.ت=مرسی بابت تعریفت
یوری=قربونت
هسو=میشنوم
تو راه.....تو ماشین همه ی اتفاقا.....خیانت کوک گرفته تا ازدواج اجباری و.....
همه رو تعریف کردم و همونطوری که گریه میکردم یوری بغلم کرد و هسو هم دلداریم میداد.....یوری و هسو خیلی خوب درکم میکنن .
ا.ت=فین شما ها چیکار میکردید تو این مدت ؟
هسو=هیچی ،اصولا که جفتمون رو باهم استخدام میکنن ،من رو دکوراسیون کار میکنم و یوری رو چیزای جزئی و لباسا و اینا .
یوری=اره خدارو شکر درامدمون خوبه ،باهم یه خونه گرفتیم راحت .
ا.ت=شما دوست پسر ندارید ؟
یوری=یه درصد فکر کن نداشته باشیم
ا.ت=اووو.....اسمشون چیه ؟
هسو=دوست پسر من اسمش لوهان
یوری=مال منم سوجون
ا.ت=واووو حتما باید ببینمشون ها .
یوری=حتما.....بعداً قرار میزاریم
هسو=قول میدم بهترین عروسی رو برای تو بگیریم.....بهترین دیزاینو برا تو گذاشتم کنار
ا.ت=زیاد به خودت سخت نگیر.....بلاخره که ازدواج زوریه
هسو=باید با واقیعت کنار بیای ا.ت شی...
میدونم سخته ولی.......هیچی
ا.ت=ولی چی ؟ مگه جای منی که بگی سخت نیست ؟
یوری=هسو که چیزی نگفت ا.ت ،ناراحت نباش فقط میخواد حالتو خوب کنه ،همین
ا.ت=من معذرت میخوام.....این مدت حالم خیلی بد بوده .
هسو=من فقط دارم میگم که.....اگه باهاش کنار بیای راحت تر میشه
ا.ت=تو هم داری حرف یونگی رو تکرار میکنی
یوری=خب یونگی درست میگه.....باهاش حرف نزدی ؟
ا.ت=نه.....از وقتی دیگه باهاش حرف نزدم آروم تر شدم ولی خیلی نگرانشم.....دلم براش تنگ شده .
یوری=کار خوبی نکردی ،نگرانت میشه
هسو=چی چیو کار خوبی نکردی...اینطوری بهتر شد راحت تر باهاش کنار میاد
ا.ت=بحث شما دوتا دوباره شروع شد ؟ شما با این حجم اختلاف نظر چجوری باهم زندگی میکنید ؟
یوری=اختلاف نظرمون کمتر شده ولی کلی تفاهم هم داریم
ا.ت=خیلی خوبه که....همینجوری ادامه بدید
خندیدیم و..........
۷۶.۴k
۲۰ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶۵۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.