پارت ۱۳ عاشقانه ای برای تو
جونگکوک:تهیونگ.....درکت میکنم اما....
تهیونگ:کوک....بزار اینجا باشه
یونجی :بابا من امروز اینجا میمونم (با شرمندگی)
تهیونگ:ا/ت بیا غذا بخور
و رفت پایین منم خواستم برام که.....
کوک:خونه منتظر جواب این کار احمقانه ات هستم.
منم یک روز پیشش موندم و صبح فرداش برگشتم خونه
*در خونه *
کوک:یونجی خودت میدونی خراب کردی منتطر دلیل هستم (داد)
یونجی:دلیل نمیخواد اون خواست منم......
کو کوک محکم زد تو گوشش
کوک:تو غلط کروی میدونی امکان داشت چی بشه (داد)
یونجی:هیچی هیچی نمیشد اون دل....
دوباره یکی دیگه زد تو گوشش
کوک: صدات رو ببر گمشو تو اتاقت(عربده)
یونجی:من اینبار دیگه نمیترسم از حرف زدن چون.......
کوک زد تو دلش با لگد و.....
کوک:چون....چون چی هان (داد)
یونجی از رو زمین بلند شد و ...
یونجی:چون ا/ت بهم یاد داد که.......
کوک موهاش رو کشید و انداختتش تو اتاقش (اتاق خود کوک)ااا پس همینجا تا ۵ روز میمونی تا ببینم باز همین چیزا رو میگی یا نه
یونجی:بکشیمم همینو میگ......
کوک نزاشت حرفش تموم شه و محکم فکش رو گرف تو دستش و محکم فشار داد
یونجی درد زیادی داشت اما به روی خودش نمیاورد و.....
یونجی تو هم کپ همون بابای ا/ت ناپدری بختر از تو.......
که کوک کمربندش رو در اورد
یونجی:دیگه چی ههه من و از چی میترسونی .....
کوک :از این
و بعد کمر بند رو محکم زد تو دلش
یونجی:تا عمر دارم التماست نمیکنم جناب جئون ......
تهیونگ:کوک بسته(داد)
کوک:تو یکی خفه (پوزخند)
تهیونگ:اا که اینطور
و بعد به هم دعوا کردن تهیونگ جلو افتاده بود که.......
یونجی:تهیونگ ممنونم که اومدی اما ول کن
تهیونگ:مطمئنی
یونجی :آره
و تهیونگ رفت و کوک و یونجی تا چند وقت با خم قهر بودن
۱ ماه بعد
کوک و تهیونگ:ببخشید (خنده)
و هم رو بغل کردن
اما ما نمیدونستیم این اولین و آخرین خنده ی تهیونگ هست
اتمام فلش بک
تهیونگ:کوک....بزار اینجا باشه
یونجی :بابا من امروز اینجا میمونم (با شرمندگی)
تهیونگ:ا/ت بیا غذا بخور
و رفت پایین منم خواستم برام که.....
کوک:خونه منتظر جواب این کار احمقانه ات هستم.
منم یک روز پیشش موندم و صبح فرداش برگشتم خونه
*در خونه *
کوک:یونجی خودت میدونی خراب کردی منتطر دلیل هستم (داد)
یونجی:دلیل نمیخواد اون خواست منم......
کو کوک محکم زد تو گوشش
کوک:تو غلط کروی میدونی امکان داشت چی بشه (داد)
یونجی:هیچی هیچی نمیشد اون دل....
دوباره یکی دیگه زد تو گوشش
کوک: صدات رو ببر گمشو تو اتاقت(عربده)
یونجی:من اینبار دیگه نمیترسم از حرف زدن چون.......
کوک زد تو دلش با لگد و.....
کوک:چون....چون چی هان (داد)
یونجی از رو زمین بلند شد و ...
یونجی:چون ا/ت بهم یاد داد که.......
کوک موهاش رو کشید و انداختتش تو اتاقش (اتاق خود کوک)ااا پس همینجا تا ۵ روز میمونی تا ببینم باز همین چیزا رو میگی یا نه
یونجی:بکشیمم همینو میگ......
کوک نزاشت حرفش تموم شه و محکم فکش رو گرف تو دستش و محکم فشار داد
یونجی درد زیادی داشت اما به روی خودش نمیاورد و.....
یونجی تو هم کپ همون بابای ا/ت ناپدری بختر از تو.......
که کوک کمربندش رو در اورد
یونجی:دیگه چی ههه من و از چی میترسونی .....
کوک :از این
و بعد کمر بند رو محکم زد تو دلش
یونجی:تا عمر دارم التماست نمیکنم جناب جئون ......
تهیونگ:کوک بسته(داد)
کوک:تو یکی خفه (پوزخند)
تهیونگ:اا که اینطور
و بعد به هم دعوا کردن تهیونگ جلو افتاده بود که.......
یونجی:تهیونگ ممنونم که اومدی اما ول کن
تهیونگ:مطمئنی
یونجی :آره
و تهیونگ رفت و کوک و یونجی تا چند وقت با خم قهر بودن
۱ ماه بعد
کوک و تهیونگ:ببخشید (خنده)
و هم رو بغل کردن
اما ما نمیدونستیم این اولین و آخرین خنده ی تهیونگ هست
اتمام فلش بک
۱۳.۸k
۰۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.