میراث ابدی۲ 💜پــارت۲۶💜 کپ👇
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سانشی: عالیجناب دارید چیکار میکنید؟
ــ میخوام باهاشون تنها باشم. اگه حرف اضافی بزنی میندازمت بیرون.
دیگه صدایی نیومد. لبخند پیروزمندانه ای زدم. برگشتم سمتشون. بوگوم چشاشو بسته بود یعنی ایستاده خوابیده بود. بقیه بلند شدند و تعظیم کردن. رفتم نشستم جای خودم. این چطور خوابیده؟ تکونش دادم............
بوگوم: مرض داری سر صبحی آدمو احضار میکنی؟
ــ بی احساس.
چشاشو زود باز کرد............
بوگوم: من کی روت احساسی داشتم هاااا. میخوای آبرومو ببیری؟ بزنمت؟
اون وو: یکیم از طرف من بزن.
بوگوم: مطمئنی یکی بزنم؟
اون وو: هر چی دلت خواست.
منو باش بخاطر کی شبو نخوابیدم. سر جام مرتب نشستم...........
ــ هر دوتون گمشید.
لبخندی زدم..............
ــ خب نامجونو میشناسم. اون وو رو هم میشناسم. شوگا هم نیومده. بقیه زود تند سریع معرفی کنید همدیگرو.
یه پسری با چشمای پر از شیطنت مثل خودم..........
پسره: من سان بکهیون هستم پسر کوچیک رئیس عدلیه.
ــ پس پسر عمو جیهوپی.
سرشو تکون داد. پسری نسبتا آروم البته من زیاد نمیشناسما شاید کلا آروم باشه..............
پسره: سان تک یون پسر بزرگ رئیس عدلیه.
ــ پس شما با هم برادرید. اصلا شبیه هم نیستید.
اون وو: تک یون 24سالشه و بکهیونم هم سن خودتونه.
ــ آهان. میگم شوگا کجاست؟
نامجون: اون ت پایگاه گارد سلطنتیه.
بوگوم: دلت براش تنگ شده؟
ــ آره. فکر میکردم اونم میاد.
بکهیون: داداش منم بزور اومده این دو تا تو مهمونیا شرکت نمیکنن مگه اینکه مجبورشون کنی.
ــ عجب.
بکهیون: عاشق کارشونن. بر عکس منو نامجون.
بوگوم: من عاشق سیاستم.
ـ.
ـ.
ـ.
ـ.
ـ.
ـ.
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره 💜
#میراث_ابدی #میراث_ابدی۲
سانشی: عالیجناب دارید چیکار میکنید؟
ــ میخوام باهاشون تنها باشم. اگه حرف اضافی بزنی میندازمت بیرون.
دیگه صدایی نیومد. لبخند پیروزمندانه ای زدم. برگشتم سمتشون. بوگوم چشاشو بسته بود یعنی ایستاده خوابیده بود. بقیه بلند شدند و تعظیم کردن. رفتم نشستم جای خودم. این چطور خوابیده؟ تکونش دادم............
بوگوم: مرض داری سر صبحی آدمو احضار میکنی؟
ــ بی احساس.
چشاشو زود باز کرد............
بوگوم: من کی روت احساسی داشتم هاااا. میخوای آبرومو ببیری؟ بزنمت؟
اون وو: یکیم از طرف من بزن.
بوگوم: مطمئنی یکی بزنم؟
اون وو: هر چی دلت خواست.
منو باش بخاطر کی شبو نخوابیدم. سر جام مرتب نشستم...........
ــ هر دوتون گمشید.
لبخندی زدم..............
ــ خب نامجونو میشناسم. اون وو رو هم میشناسم. شوگا هم نیومده. بقیه زود تند سریع معرفی کنید همدیگرو.
یه پسری با چشمای پر از شیطنت مثل خودم..........
پسره: من سان بکهیون هستم پسر کوچیک رئیس عدلیه.
ــ پس پسر عمو جیهوپی.
سرشو تکون داد. پسری نسبتا آروم البته من زیاد نمیشناسما شاید کلا آروم باشه..............
پسره: سان تک یون پسر بزرگ رئیس عدلیه.
ــ پس شما با هم برادرید. اصلا شبیه هم نیستید.
اون وو: تک یون 24سالشه و بکهیونم هم سن خودتونه.
ــ آهان. میگم شوگا کجاست؟
نامجون: اون ت پایگاه گارد سلطنتیه.
بوگوم: دلت براش تنگ شده؟
ــ آره. فکر میکردم اونم میاد.
بکهیون: داداش منم بزور اومده این دو تا تو مهمونیا شرکت نمیکنن مگه اینکه مجبورشون کنی.
ــ عجب.
بکهیون: عاشق کارشونن. بر عکس منو نامجون.
بوگوم: من عاشق سیاستم.
ـ.
ـ.
ـ.
ـ.
ـ.
ـ.
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره 💜
#میراث_ابدی #میراث_ابدی۲
۱۰.۱k
۱۱ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.