𝓑𝓪𝓭 𝓫𝓸𝔂
𝓑𝓪𝓭 𝓫𝓸𝔂
part6
شرط کامل نشد ولی گذاشتم☆
30 مین بعد
رسیدیم امارت و پیاده شدیم که گفتم
_اینجا عمارت منه بیا تو
+چشم
ویو ات
رسیدیم امارت همون مرده خیلی بزرگ بود تاحالا به همین جایی تو عمرمم نرفته بودم خیلی زوق داشتم ولی اون مرده خیلی باهام سرد بود
رفتیم تو داخلش خیلی قشنگ بود همون مرده بهم گفت
_این اتاقه توعه( اشاره به در اتاق)وسایلتو بزار و بیا پایین و اینکه اینجا یه قوانینی داره اگه سرپیچی کنی بلای بدی به سرت میاد قوانین را. اون خانومی که اونجاست اجوما صداش کن اون بهت میگه
+چچ چشم
رفتم پیش همون خانومی که گفت گفتم
+سلام من ات هستم اقاعه کیم گفتن بیام پیش شما
! بله فهمیدم خب اینجا ی قوانین داره که من الان بهت میگم
1:بدون اجازه وارد هیچ اتاقی نشو
2:بدون اجازه اقا از خونه بیرون نمیری
3:مشروب بدون اجازه اقا نمیخوری و هرچی گفت رو انجام میدی حتا اگه به قیمت جونت باشه و اینکه لباس بازم ممنوعه
+چچ چشم
رفتم تو اتاق پشت در ایستادم
چرا همچین قوانینی داره ایشش
خودمو روی تخت انداختم اخه چرا باید انقدر عذاب بکشم من مگه چند سالمه هوفی کشیدم و چشمام رو بستم که خوابم برد
ویو تهیونگ
به دختره گفتم بره پیش اجوما و قوانین رو ازش بگیره و خودم رفتم تو اتاقم و خودمو پرت کردم رو تخت خیلی خسته بودم و اینکه نمیدونستم با این دختره باید چیکار کنم بلند شدم رفتم حموم یک دوش 20 مینی گرفتمو امدم رو تختم چشمام رو بستم که خوابم برد
شرط🍓
لایک:8
کامنت 2
part6
شرط کامل نشد ولی گذاشتم☆
30 مین بعد
رسیدیم امارت و پیاده شدیم که گفتم
_اینجا عمارت منه بیا تو
+چشم
ویو ات
رسیدیم امارت همون مرده خیلی بزرگ بود تاحالا به همین جایی تو عمرمم نرفته بودم خیلی زوق داشتم ولی اون مرده خیلی باهام سرد بود
رفتیم تو داخلش خیلی قشنگ بود همون مرده بهم گفت
_این اتاقه توعه( اشاره به در اتاق)وسایلتو بزار و بیا پایین و اینکه اینجا یه قوانینی داره اگه سرپیچی کنی بلای بدی به سرت میاد قوانین را. اون خانومی که اونجاست اجوما صداش کن اون بهت میگه
+چچ چشم
رفتم پیش همون خانومی که گفت گفتم
+سلام من ات هستم اقاعه کیم گفتن بیام پیش شما
! بله فهمیدم خب اینجا ی قوانین داره که من الان بهت میگم
1:بدون اجازه وارد هیچ اتاقی نشو
2:بدون اجازه اقا از خونه بیرون نمیری
3:مشروب بدون اجازه اقا نمیخوری و هرچی گفت رو انجام میدی حتا اگه به قیمت جونت باشه و اینکه لباس بازم ممنوعه
+چچ چشم
رفتم تو اتاق پشت در ایستادم
چرا همچین قوانینی داره ایشش
خودمو روی تخت انداختم اخه چرا باید انقدر عذاب بکشم من مگه چند سالمه هوفی کشیدم و چشمام رو بستم که خوابم برد
ویو تهیونگ
به دختره گفتم بره پیش اجوما و قوانین رو ازش بگیره و خودم رفتم تو اتاقم و خودمو پرت کردم رو تخت خیلی خسته بودم و اینکه نمیدونستم با این دختره باید چیکار کنم بلند شدم رفتم حموم یک دوش 20 مینی گرفتمو امدم رو تختم چشمام رو بستم که خوابم برد
شرط🍓
لایک:8
کامنت 2
۱۰.۷k
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.