چند پارتی{وقتی اعضا برادر ناتنی هستن، مافیان، اخلاقشون با
چند پارتی{وقتی اعضا برادر ناتنی هستن، مافیان، اخلاقشون باهات سرد خشنه....
ویو ا/ت
صبح با داد یکی بیدار شدم از اتاق امدم بیرون که تهبونگ رو دیدم که خونه رو گذاشته رو سرش، و داره با تلفن حرف میزنه.
تهیونگ: مگه قرار نشد اسلحه ها امروز برسه؟(داد، عصبی)
..........: متاسفانه یک مشکلی برای ماشین پیش امد و ما نتونستیم به موقع برسیم.
تهیونگ: باشه، تا برگردین برای همتون ی قبر اماده میکنم.(قطع کرد)
تهیونگ: ا/ت(داد، عصبی)
ا/ت: بله؟
تهیونگ: برو برام ی اب بیار.
ا/ت: باشه.
(رفت اب رو اورد داد به تهیونگ)
ا/ت: بقیه کجان؟
تهیونگ:..........
ا/ت: اها، باشه فهمیدم نباید تو کاراتون دخالت کنم.(رفت داخل اتاقش)
ویو ا/ت
داشت بقضم میترکید، سریع رفتم تو اتاقم نشستم رو تخت فقط شروع کردم به گریه کردن، اخه چرا.... من فقط پرسیدم که بقیه کجان، یعنی الان این خیلی چیز عجیبی بود.... که نتونست جوابش روبده؟یهو جنگکوک امد داخل،
جونگ کوک: ساعت 6 صبحه امده شو ببرمت مدرسه.
ا/ت: ب، ب، ب، باشه.
(جونگ کوک محکم در اتاق رو بست رفت)
ویو ا/ت
صبح با داد یکی بیدار شدم از اتاق امدم بیرون که تهبونگ رو دیدم که خونه رو گذاشته رو سرش، و داره با تلفن حرف میزنه.
تهیونگ: مگه قرار نشد اسلحه ها امروز برسه؟(داد، عصبی)
..........: متاسفانه یک مشکلی برای ماشین پیش امد و ما نتونستیم به موقع برسیم.
تهیونگ: باشه، تا برگردین برای همتون ی قبر اماده میکنم.(قطع کرد)
تهیونگ: ا/ت(داد، عصبی)
ا/ت: بله؟
تهیونگ: برو برام ی اب بیار.
ا/ت: باشه.
(رفت اب رو اورد داد به تهیونگ)
ا/ت: بقیه کجان؟
تهیونگ:..........
ا/ت: اها، باشه فهمیدم نباید تو کاراتون دخالت کنم.(رفت داخل اتاقش)
ویو ا/ت
داشت بقضم میترکید، سریع رفتم تو اتاقم نشستم رو تخت فقط شروع کردم به گریه کردن، اخه چرا.... من فقط پرسیدم که بقیه کجان، یعنی الان این خیلی چیز عجیبی بود.... که نتونست جوابش روبده؟یهو جنگکوک امد داخل،
جونگ کوک: ساعت 6 صبحه امده شو ببرمت مدرسه.
ا/ت: ب، ب، ب، باشه.
(جونگ کوک محکم در اتاق رو بست رفت)
۲.۲k
۱۴ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.