p: 58
کوک: ه هی بچها شماها که حرفای مین جهرو باورنکردین دیگه نه
هیوجو: هه پس همون اولشم بازیمون میداده عالیع واقعا بهترین دوستم تو زرد ازآب درومد همه بدبختیامون تیر خوردنه یونجون و این بی امنیتیمون همش تقصیره هاناعه
°ویو هانا°
با ریخته شدن مایع سردی روی صورتم از خواب پریدم
مین جه با چندنفر که احتمال میدادم بادیگارداش باشن بالا سرم وایساده بودن
چند دفعه پلک زدم تا دیدم بهتر شه
نور خورشید به چشمم میخورد و اذیتم میکرد پشت دستمو جلوی صورتم گرفتم و روبه مین جه با صدایی اروم گفتم
_چه بلایی سرم اووردی عوضی
پوزخندی زد
مین جه: اوممم شاید یکم خرابکاری به سبکه لی مین جه
هانا: چ غلطی کردی عوضی (داد) بلایی که سر اونا نیاووردی
مین جه: هی هی صداتو بیار پایین کاری که باهاشون نکردم اما ممکنه هروقت ببیننت از شدت نفرت تیکه تیکت کنن خوشگلِ بابا
فقط خدا خدا میکردم اون کاریی که فکرشو میکردمو نکرده باشه
هانا:چی میگی
مین جه: دقیقا همونیه که فکرشو میکنی رفتم و بهشن حقیقتو گفتم، گفتم که چطور گولشون زدی و حتی با جکسونم دستت تو ی کاسس و مرگه ادمای مورد اعتماد اطرافشونم کاره توعه عااا و اینکه اون چیزایی که درمورد من گفتی همش بازیمون بوده(لبخند)
درک اینا واسم سخت بود مگه من چقد بیهوش بودم که این کارارو کرده
اگه باور کرده باشن چی اگه ازم متنفر بشن چی؟بیشترین ترسم این بودش که جئون ازم متنفر شه چطور میخواستم دوباره اعتمادشونو به دست بیارم
مین جه: دعا کن نکشتمشون و اینکه از فردا باید بعنوان جانشینه من وارد مارس بشی و کارارو بدست بگیری
هانا:میخوای بعنوان دختره ی عوضی تو مارس کار کنم هیچوقت این انتظارو نداشته باش که بعنوان دختره لی مین جه توی مارس باشم
گلومو توی دستاش گرفت و هر لحظه بیشتر بهش فشار وارد میکرد و باعث میشد راه تنفسم بسته شه
مین جه:نکنه میخوای جئونه عزیزت و اون دوستات بمیرن ها؟
بزور دستشو کنار زدم بلاخره ی نقطه ضعف ازم گیر اوورده بود و میتونست هرکاری که میخواد باهام بکنه
چیزی نگفتم پوزخند رو لباش پررنگ تر از قبل شد و گفت
_خب دیگه پاشو حاظر شو بریم
هیوجو: هه پس همون اولشم بازیمون میداده عالیع واقعا بهترین دوستم تو زرد ازآب درومد همه بدبختیامون تیر خوردنه یونجون و این بی امنیتیمون همش تقصیره هاناعه
°ویو هانا°
با ریخته شدن مایع سردی روی صورتم از خواب پریدم
مین جه با چندنفر که احتمال میدادم بادیگارداش باشن بالا سرم وایساده بودن
چند دفعه پلک زدم تا دیدم بهتر شه
نور خورشید به چشمم میخورد و اذیتم میکرد پشت دستمو جلوی صورتم گرفتم و روبه مین جه با صدایی اروم گفتم
_چه بلایی سرم اووردی عوضی
پوزخندی زد
مین جه: اوممم شاید یکم خرابکاری به سبکه لی مین جه
هانا: چ غلطی کردی عوضی (داد) بلایی که سر اونا نیاووردی
مین جه: هی هی صداتو بیار پایین کاری که باهاشون نکردم اما ممکنه هروقت ببیننت از شدت نفرت تیکه تیکت کنن خوشگلِ بابا
فقط خدا خدا میکردم اون کاریی که فکرشو میکردمو نکرده باشه
هانا:چی میگی
مین جه: دقیقا همونیه که فکرشو میکنی رفتم و بهشن حقیقتو گفتم، گفتم که چطور گولشون زدی و حتی با جکسونم دستت تو ی کاسس و مرگه ادمای مورد اعتماد اطرافشونم کاره توعه عااا و اینکه اون چیزایی که درمورد من گفتی همش بازیمون بوده(لبخند)
درک اینا واسم سخت بود مگه من چقد بیهوش بودم که این کارارو کرده
اگه باور کرده باشن چی اگه ازم متنفر بشن چی؟بیشترین ترسم این بودش که جئون ازم متنفر شه چطور میخواستم دوباره اعتمادشونو به دست بیارم
مین جه: دعا کن نکشتمشون و اینکه از فردا باید بعنوان جانشینه من وارد مارس بشی و کارارو بدست بگیری
هانا:میخوای بعنوان دختره ی عوضی تو مارس کار کنم هیچوقت این انتظارو نداشته باش که بعنوان دختره لی مین جه توی مارس باشم
گلومو توی دستاش گرفت و هر لحظه بیشتر بهش فشار وارد میکرد و باعث میشد راه تنفسم بسته شه
مین جه:نکنه میخوای جئونه عزیزت و اون دوستات بمیرن ها؟
بزور دستشو کنار زدم بلاخره ی نقطه ضعف ازم گیر اوورده بود و میتونست هرکاری که میخواد باهام بکنه
چیزی نگفتم پوزخند رو لباش پررنگ تر از قبل شد و گفت
_خب دیگه پاشو حاظر شو بریم
۵.۴k
۲۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.