+چون من دوست دارم لعنتی (داد)
+چون من دوست دارم لعنتی (داد)
-چیی از کی؟
+از همون روزی که ته منو با تو اشنا کردم من خودم ازش خواستم تا شاید بتونم دلتو به دست بیارم اما هیچوقت نتونستم بهت بگم فکر میکردم منو دوست نداری
_متاسفم کوک منم دوست دارم ولی نمیتونم باهات باشم ما هیچوقت نمیتونیم باهم باشیم خودت بهتر میدونی(پشت کردم بهش و رفتم)
+(دستشو گرفتم و کشیدمش تو بغلم)تو همه چیزو بسپار به من و نگران هیچی نباش از همه موانع رد میشیم
_(گریه)هق کوک من نمیخوام ازدواج کنم هق منم میخوام مثل همه ی زندگی راحت داشته باشم
+نگران نباش زندگی جونگکوک نگران نباش همه چی درست میشه
(محکم تر همو بغل کردن که هایجین اومد)
§اووووو میبینم کوک بلاخره اعتراف کرده
+دیگه بله ماهم به عشقمون رسیدیم (نگاه عاشقانه به سنا)
_خجالت
+واووو سانا خانوم هم خجالت بلده ..
ویییی من قوربون اون لپای سرخت بشم عشقم
_یا کوک خجالت میکشم بس کن(تلفنش زنگ خورد)
بابامه
+بگو امشب با هایجین میرم خونشون امشبو کنار خودم باش
_نه امشبو میرم باهاش حرف دارم وقت با هم بودن زیاده بعدن همو میبینیم
+باشه خودت میدونی خوشگلم
_مرسی کوکی خدافظ
+خدافظ عزیزم
_هایجین بیا بریم
§باشه خدافظ کوک ببین قول دادی به ته نمیگی
+(خنده) باشه باشه نمیگم
سوار شدن و رفتن خونشون
+هایجین رو پیاده کردم و رفتم خونه تا که رفتم داخل یه طرف صورتم سوخت اولین بار بود که بابام منو میزنه
با تعجب به بابام نگاه کردمو گفتم چیکار میکنی بابا
پس:دختریه هرزه تا الان کجا بودی
_الان شدم هرزه قبل اینکه جواب رد به خواستگار بده که عزیزت بودم
پس:خفه شو فردا میان خواستگاری وای به حالت که بخوای جواب رد بدی
_چند بار بگم من نمیخوام ازدواج کنم(با گربه رفتم تو اتاقم)رفتم رو تختم دراز کشیدم که با صدای مسیج گوشی سرمو بلند کردم دیدم ....
-چیی از کی؟
+از همون روزی که ته منو با تو اشنا کردم من خودم ازش خواستم تا شاید بتونم دلتو به دست بیارم اما هیچوقت نتونستم بهت بگم فکر میکردم منو دوست نداری
_متاسفم کوک منم دوست دارم ولی نمیتونم باهات باشم ما هیچوقت نمیتونیم باهم باشیم خودت بهتر میدونی(پشت کردم بهش و رفتم)
+(دستشو گرفتم و کشیدمش تو بغلم)تو همه چیزو بسپار به من و نگران هیچی نباش از همه موانع رد میشیم
_(گریه)هق کوک من نمیخوام ازدواج کنم هق منم میخوام مثل همه ی زندگی راحت داشته باشم
+نگران نباش زندگی جونگکوک نگران نباش همه چی درست میشه
(محکم تر همو بغل کردن که هایجین اومد)
§اووووو میبینم کوک بلاخره اعتراف کرده
+دیگه بله ماهم به عشقمون رسیدیم (نگاه عاشقانه به سنا)
_خجالت
+واووو سانا خانوم هم خجالت بلده ..
ویییی من قوربون اون لپای سرخت بشم عشقم
_یا کوک خجالت میکشم بس کن(تلفنش زنگ خورد)
بابامه
+بگو امشب با هایجین میرم خونشون امشبو کنار خودم باش
_نه امشبو میرم باهاش حرف دارم وقت با هم بودن زیاده بعدن همو میبینیم
+باشه خودت میدونی خوشگلم
_مرسی کوکی خدافظ
+خدافظ عزیزم
_هایجین بیا بریم
§باشه خدافظ کوک ببین قول دادی به ته نمیگی
+(خنده) باشه باشه نمیگم
سوار شدن و رفتن خونشون
+هایجین رو پیاده کردم و رفتم خونه تا که رفتم داخل یه طرف صورتم سوخت اولین بار بود که بابام منو میزنه
با تعجب به بابام نگاه کردمو گفتم چیکار میکنی بابا
پس:دختریه هرزه تا الان کجا بودی
_الان شدم هرزه قبل اینکه جواب رد به خواستگار بده که عزیزت بودم
پس:خفه شو فردا میان خواستگاری وای به حالت که بخوای جواب رد بدی
_چند بار بگم من نمیخوام ازدواج کنم(با گربه رفتم تو اتاقم)رفتم رو تختم دراز کشیدم که با صدای مسیج گوشی سرمو بلند کردم دیدم ....
۷.۰k
۰۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.