کج شدیم از بس بار نشدن ها رومون زیاد شد
کج شدیم از بس بار نشدن ها رومون زیاد شد
تو رفتی یه گوشه با نخ های سیگار زخماتو بخیه زدی
منم یه گوشه نشستم
تنها کاری که بلد بودم رو انجام دادم: «نوشتن»
نوشتم...
ما موریانه نبودیم اما چوب سادگیمونو خوردیم
سکته مغزی نکرده بودیم اما دهنمون کج بود به زندگی
چشمام آب نمیخورد زندگی رام شه
خشکه خشک شدن چشمام
ورق شدیم فقط بُر خوردیم لا به لای دست های روزگار
تو گفتی باید سنگر رو نگه داریم
منم گفتم آخه اینکه مجبوریم اینجا زندگی کنیم که اسمش نمیشه زندگی کردن
نشستی کنارم با نخ های سیگار بخیه زدناتو ادامه دادی
منم نوشتم:
کج شدیم از بس بار نشدن ها رومون زیاد شد...
تو رفتی یه گوشه با نخ های سیگار زخماتو بخیه زدی
منم یه گوشه نشستم
تنها کاری که بلد بودم رو انجام دادم: «نوشتن»
نوشتم...
ما موریانه نبودیم اما چوب سادگیمونو خوردیم
سکته مغزی نکرده بودیم اما دهنمون کج بود به زندگی
چشمام آب نمیخورد زندگی رام شه
خشکه خشک شدن چشمام
ورق شدیم فقط بُر خوردیم لا به لای دست های روزگار
تو گفتی باید سنگر رو نگه داریم
منم گفتم آخه اینکه مجبوریم اینجا زندگی کنیم که اسمش نمیشه زندگی کردن
نشستی کنارم با نخ های سیگار بخیه زدناتو ادامه دادی
منم نوشتم:
کج شدیم از بس بار نشدن ها رومون زیاد شد...
۳.۶k
۳۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.