پارت = ۶۲
تقاص دوستی
برگشتم یکی از دوستای داداشم بود ولی خب معذب شدم و خودمو جمع کردم .
_خب میون جیمین کجاست ؟
>گفت کار داره الان میاد .
با من من گفتم ، ازش میترسیدم .
و منتظر جیمین موندم جونگکوک چنتا لیوان ویسکی گرفت .
انقدر خورد که مست شد .
دستشو محکم گذاشت روی رون پام .
برگشتم سمتش ، خودمو کشیدم عقب .
>داری چیکار میکنی ، فاصلتو حفظ کن.
"جیمین خوب خواهری داره ها .
از سرجام بلند شدم که گفت .
"بچه ها راحت باشین ببرینش .
>ولم کنینننننن، نه، نه تروخدا .
1ساعت بعد
÷حالت خوبه؟
با پشت دستم چشامو پاک کردم و گفتم .
>اره خوبم .
رفتیم خونه ، رفتم سمت اتاقم .
دیدم جیمین داره بهم نگاه میکنه فکنم فهمیده حالم خوب نیست .
>میرم دوش بگیرم ، خستم .
از در اتاقم رفتم تو .
رفتم تو حموم دوشو باز کردم و روی زمین افتادم شروع کردم به گریه کردن .
>حالم از خودم بهم میخوره .
دستمو مشت کردم و کوبیدم روی سرم .
یعنی دیگه دختر نیستم اون اشغالا دخترونگیمو گرفتن.
>چطوری به جیمین بگم ، چطورررررر.(گریه )
از سرجام بلند شدم ، بهتره تمومش کنم .
ویو جیمین :
حدودا ۳ ساعت میگذشت ولی هنوز میون نیومده بود شاید حالش بد شده باشه .
رفتم سمت اتاقش چند بار در حمومو زدم ولی جواب نداد درو محکم باز کردم.
با چیزی که دیدم یه قدم رفتم عقب .
چند قدم بداشتم میون خودشو از قسمت بالایی دوش دار زده بود .
دستمو روی صورتش جا به جا کردم چشاش بسته بود .
÷تو چی کار کردیییییی(عربده)
÷میون چشاتو باز کن، چیکار کردی .
اوردمش پایین و بغلش کردم .
÷چرااااا؟ نرووووووو. (گریه )
که چشمم به برگه ای افتاد که کنار میون روی زمین بود.
برش داشتم .
ممکنه بعد از دیدن این نامه من دیگه پیشت نباشم ، متاسفم جیمین نباید بدون گفتن میرفتم ولی بدون مجبور بودم ، تو بهترین داداش دنیایی فقط ای کاش منو تنها نمیزاشتی .خدافظ برای همیشه 🙂.
ادامه دارد .....
فقط یه چیزو لازم دونستم بگم دوستان دستور تجا.وز رو جونگکوک نداد اگه به علامتا دقت کنین 🙃
برگشتم یکی از دوستای داداشم بود ولی خب معذب شدم و خودمو جمع کردم .
_خب میون جیمین کجاست ؟
>گفت کار داره الان میاد .
با من من گفتم ، ازش میترسیدم .
و منتظر جیمین موندم جونگکوک چنتا لیوان ویسکی گرفت .
انقدر خورد که مست شد .
دستشو محکم گذاشت روی رون پام .
برگشتم سمتش ، خودمو کشیدم عقب .
>داری چیکار میکنی ، فاصلتو حفظ کن.
"جیمین خوب خواهری داره ها .
از سرجام بلند شدم که گفت .
"بچه ها راحت باشین ببرینش .
>ولم کنینننننن، نه، نه تروخدا .
1ساعت بعد
÷حالت خوبه؟
با پشت دستم چشامو پاک کردم و گفتم .
>اره خوبم .
رفتیم خونه ، رفتم سمت اتاقم .
دیدم جیمین داره بهم نگاه میکنه فکنم فهمیده حالم خوب نیست .
>میرم دوش بگیرم ، خستم .
از در اتاقم رفتم تو .
رفتم تو حموم دوشو باز کردم و روی زمین افتادم شروع کردم به گریه کردن .
>حالم از خودم بهم میخوره .
دستمو مشت کردم و کوبیدم روی سرم .
یعنی دیگه دختر نیستم اون اشغالا دخترونگیمو گرفتن.
>چطوری به جیمین بگم ، چطورررررر.(گریه )
از سرجام بلند شدم ، بهتره تمومش کنم .
ویو جیمین :
حدودا ۳ ساعت میگذشت ولی هنوز میون نیومده بود شاید حالش بد شده باشه .
رفتم سمت اتاقش چند بار در حمومو زدم ولی جواب نداد درو محکم باز کردم.
با چیزی که دیدم یه قدم رفتم عقب .
چند قدم بداشتم میون خودشو از قسمت بالایی دوش دار زده بود .
دستمو روی صورتش جا به جا کردم چشاش بسته بود .
÷تو چی کار کردیییییی(عربده)
÷میون چشاتو باز کن، چیکار کردی .
اوردمش پایین و بغلش کردم .
÷چرااااا؟ نرووووووو. (گریه )
که چشمم به برگه ای افتاد که کنار میون روی زمین بود.
برش داشتم .
ممکنه بعد از دیدن این نامه من دیگه پیشت نباشم ، متاسفم جیمین نباید بدون گفتن میرفتم ولی بدون مجبور بودم ، تو بهترین داداش دنیایی فقط ای کاش منو تنها نمیزاشتی .خدافظ برای همیشه 🙂.
ادامه دارد .....
فقط یه چیزو لازم دونستم بگم دوستان دستور تجا.وز رو جونگکوک نداد اگه به علامتا دقت کنین 🙃
۳.۹k
۱۹ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.