•••••همخونه اخموی من💚🐸••••
•••••همخونه اخموی من💚🐸••••
#𝙋𝙖𝙧𝙩_9
#همخونه_اخموی_من
_دهنت سرویس علی ل ب اش و نگاه
_بچه ها من دلم بدجور میخادش اصلا تکه هیک ل چهره ی ناز و عروسکی
_ولی وای از اون چشماش
اخمام به شدت توی هم رفت و به پاهام جون بیشتری دادم و از ساختمون بیرون زدم
توی حیاط روی نیمکت نشسته بودم
داشتم به رفت و امد دختر پسرا نگاه میکردم
که یه ماشین خارجی مشکی اومد و سمت پارکینگ دانشگاه رفت
حواسم به درخت و گلای توی دانشگاه بود
فکرم رفت سمت بی بی که چقدر عاشق گل و گیاه بود
که با صدای پسری بی تفاوت برگشتم و نگاهی به پسری که رو به روم وایساده بود
نیشش تا بناگوشش باز بود کردم که دستش رو کشیده بود که دست بده
_سلام من محسنم خوشحال میشم بیشتر اشنا بشیم
نگاهی گذرا به دستش انداختم و نگاه خیره ای رو حس کردم از سرجام بلند شدم
#𝙋𝙖𝙧𝙩_9
#همخونه_اخموی_من
_دهنت سرویس علی ل ب اش و نگاه
_بچه ها من دلم بدجور میخادش اصلا تکه هیک ل چهره ی ناز و عروسکی
_ولی وای از اون چشماش
اخمام به شدت توی هم رفت و به پاهام جون بیشتری دادم و از ساختمون بیرون زدم
توی حیاط روی نیمکت نشسته بودم
داشتم به رفت و امد دختر پسرا نگاه میکردم
که یه ماشین خارجی مشکی اومد و سمت پارکینگ دانشگاه رفت
حواسم به درخت و گلای توی دانشگاه بود
فکرم رفت سمت بی بی که چقدر عاشق گل و گیاه بود
که با صدای پسری بی تفاوت برگشتم و نگاهی به پسری که رو به روم وایساده بود
نیشش تا بناگوشش باز بود کردم که دستش رو کشیده بود که دست بده
_سلام من محسنم خوشحال میشم بیشتر اشنا بشیم
نگاهی گذرا به دستش انداختم و نگاه خیره ای رو حس کردم از سرجام بلند شدم
۵۸۴
۱۴ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.