فیک That's everything to me🤍🧚🏻♀️پارت⁴³
داهیون « دردسر رو زمانی درست میکنی که حرف گوش ندی.....چرا وقتی میدونستی خونه خالیه تنهایی رفتی اخه.....میدونی چقدر نگرانت شدیم.....دیگه این کار رو نکن....بیشتر از اون چیزی که فکر میکنی برای اطرافیانت ارزش داری.....
میا « چشم دیگه تکرار نمیشه...ممنونم که نجاتم دادید...راستی وئول چی شد؟
نامجون « اون حالش خوبه...نگرانش نباش
میریا « واقعا اون تو رو دزدیده بود؟
میا « اره.....خودش بود....
جیهوپ « میدونم الان نیاز داری استراحت کنی اما میتونی بگی دقیقا اونجا چه خبر بود؟
میا « وقتی به تهیونگ زنگ زدم پسری که ظاهرا جانشین اون به اصطلاح پدر بود اومده بود توی خونه.....در رو شکست و گوشیمو پرت کرد.......
تهیونگ « میا تمام ماجرا رو تعریف کرد و ما با دهنی باز اونو نگاه میکردیم......یعنی چی؟ دلم میخواست اون پسره که اسمش هیون بود رو چهل تیکه کنم.....
داهیون « خیلی خب بعدا مفصل راجب این موضوع صحبت میکنیم....فعلا استراحت کن و اینکه همین جا میمونید تا خطر رفع بشه.....
میا « چشم.......چشمام رو روی هم گذاشتم و خیلی زود خوابم برد......با تکون خوردم دستم چشمام رو باز کردم و با ماها کوچولو روبه رو شدم
ماها « توفلنگیییییییی....
میا « اوخیییییییی ماها کوچولووووو
ماها « چینگده میخوافی تو.....میدونی چقدر گلیه کلدم؟ فکر کردم باهام گهری
میا « اخه من دلم نمیاد باهات قهر کنم وروجک
ماها « بله صد در صد....لاستی اگه تهیونگ اذیتت کرد بهم بیگو ادبش کنم
میا « الهی نه ته ته مراقب منه منو اذیت نمیکنه
تهیونگ « چند روزی از دزدیدن میا میگذره توی این مدت نزاشتم پاشو از اتاقش بزاره بیرون و حسابی هم غر زد اما به براش بهتر بود.....
میا « بی حوصله توی اتاق نشسته بودم.......بابا منم ادمم حوصله ام سر رفته.....تصمیم گرفتم بیخیال تهدید های تهیونگ بشم و برم بیرون.....رفتم سمت کمد لباس هام رو یه بافتنی مشکی با پولیور زرد و سفید پشمی پوشیدم و خیلی آروم در اتاق رو باز کردم.....کسی توی راهرو نبودم.....اومدم برم پایین که یهو یکی دستم رو گرفت و چسبوندم به دیوار....
تهیونگ « جایی تشریف میبردین بانو؟
میا « تهیونگگگ....ببین حالم خوبه از تو ام سالم ترم مگه تیر خوردم اینجوری رفتار میکنی
تهیونگ « با زبون خوش برگرد تو اتاقت.....
میا « نخیر کور خوندی....از زیر دستش در رفتم و دویدم سمت پله ها
تهیونگ « ای......دعا کن دستم بهت نرسه وایسا ببینم
میا « خوشحال و خر کیف از اینکه تونسته بودم تهیونگ رو بپیچونم اومدم بیرون عمارت که دیدم کوک و آیو هم اومدم تو عمارت....
میا « آیووووو
آیو « میا جونمممممم
کوک « میا با سرعت اومد و آیو رو بغل کرد.....تهیونگم پشت سر میا اومد پیشمون.....گرگم به هوا بازی میکنید؟
میا « چشم دیگه تکرار نمیشه...ممنونم که نجاتم دادید...راستی وئول چی شد؟
نامجون « اون حالش خوبه...نگرانش نباش
میریا « واقعا اون تو رو دزدیده بود؟
میا « اره.....خودش بود....
جیهوپ « میدونم الان نیاز داری استراحت کنی اما میتونی بگی دقیقا اونجا چه خبر بود؟
میا « وقتی به تهیونگ زنگ زدم پسری که ظاهرا جانشین اون به اصطلاح پدر بود اومده بود توی خونه.....در رو شکست و گوشیمو پرت کرد.......
تهیونگ « میا تمام ماجرا رو تعریف کرد و ما با دهنی باز اونو نگاه میکردیم......یعنی چی؟ دلم میخواست اون پسره که اسمش هیون بود رو چهل تیکه کنم.....
داهیون « خیلی خب بعدا مفصل راجب این موضوع صحبت میکنیم....فعلا استراحت کن و اینکه همین جا میمونید تا خطر رفع بشه.....
میا « چشم.......چشمام رو روی هم گذاشتم و خیلی زود خوابم برد......با تکون خوردم دستم چشمام رو باز کردم و با ماها کوچولو روبه رو شدم
ماها « توفلنگیییییییی....
میا « اوخیییییییی ماها کوچولووووو
ماها « چینگده میخوافی تو.....میدونی چقدر گلیه کلدم؟ فکر کردم باهام گهری
میا « اخه من دلم نمیاد باهات قهر کنم وروجک
ماها « بله صد در صد....لاستی اگه تهیونگ اذیتت کرد بهم بیگو ادبش کنم
میا « الهی نه ته ته مراقب منه منو اذیت نمیکنه
تهیونگ « چند روزی از دزدیدن میا میگذره توی این مدت نزاشتم پاشو از اتاقش بزاره بیرون و حسابی هم غر زد اما به براش بهتر بود.....
میا « بی حوصله توی اتاق نشسته بودم.......بابا منم ادمم حوصله ام سر رفته.....تصمیم گرفتم بیخیال تهدید های تهیونگ بشم و برم بیرون.....رفتم سمت کمد لباس هام رو یه بافتنی مشکی با پولیور زرد و سفید پشمی پوشیدم و خیلی آروم در اتاق رو باز کردم.....کسی توی راهرو نبودم.....اومدم برم پایین که یهو یکی دستم رو گرفت و چسبوندم به دیوار....
تهیونگ « جایی تشریف میبردین بانو؟
میا « تهیونگگگ....ببین حالم خوبه از تو ام سالم ترم مگه تیر خوردم اینجوری رفتار میکنی
تهیونگ « با زبون خوش برگرد تو اتاقت.....
میا « نخیر کور خوندی....از زیر دستش در رفتم و دویدم سمت پله ها
تهیونگ « ای......دعا کن دستم بهت نرسه وایسا ببینم
میا « خوشحال و خر کیف از اینکه تونسته بودم تهیونگ رو بپیچونم اومدم بیرون عمارت که دیدم کوک و آیو هم اومدم تو عمارت....
میا « آیووووو
آیو « میا جونمممممم
کوک « میا با سرعت اومد و آیو رو بغل کرد.....تهیونگم پشت سر میا اومد پیشمون.....گرگم به هوا بازی میکنید؟
۵۷.۳k
۰۴ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.