پارت چهارم
ارسلان:نزاشتم نیکا و متین پیش هم بخوابن(متین و ارسلان قهرن) منم که رانندگی بلد نیستم پانیذ و لئو رو گزاشتم جلو
نیکا:خواب بودم و گردنم درد گرفته بود ارسلان سرم رو بلند کردو سرم رو گزاشت رو زانوش
ارسلان:عشقم راحت بخواب من حواسم بهت هست
محراب:غر غر غر غر غر غــــــــــــــــر
متین:انقدر غر زد حالم بد شد
محراب بزن کنار
محراب:باش داداش
دیانا:چیکار میخوای کنی داش
متین:رفتم بیرون گفتم محراب بیا پایین
دیانا:نه تروخدا یه بلایی سرمون میاری حالا من و محرشاد پیشتیم خودت و مهراب یه چیزیتون میشه
متین: باش پس مهراب بیشین ولی غر نزن
پانیذ:اری و نیک خواب بودن منم ازشون عکس انداختم رضانگاه چقد قشنگ خوابیدن
رضا:بزار بزنم بغل زدم بغل ماشین رو
که عکسو نگاه کنم متین امد تو ماشین ارسلان رو بیدارکرد و ارسلان رو فرستاد پیش دیانا یه دفه ماشین زد بهمون خداروشکر هیچی نشد
پانیذ:رضا داشت خیلی تند میرفت و یه دفه تصادف کردیم و...........
کام یادتون نره
متینیکا
اردیا
محراشاد
لئوپانیذ
نیکا:خواب بودم و گردنم درد گرفته بود ارسلان سرم رو بلند کردو سرم رو گزاشت رو زانوش
ارسلان:عشقم راحت بخواب من حواسم بهت هست
محراب:غر غر غر غر غر غــــــــــــــــر
متین:انقدر غر زد حالم بد شد
محراب بزن کنار
محراب:باش داداش
دیانا:چیکار میخوای کنی داش
متین:رفتم بیرون گفتم محراب بیا پایین
دیانا:نه تروخدا یه بلایی سرمون میاری حالا من و محرشاد پیشتیم خودت و مهراب یه چیزیتون میشه
متین: باش پس مهراب بیشین ولی غر نزن
پانیذ:اری و نیک خواب بودن منم ازشون عکس انداختم رضانگاه چقد قشنگ خوابیدن
رضا:بزار بزنم بغل زدم بغل ماشین رو
که عکسو نگاه کنم متین امد تو ماشین ارسلان رو بیدارکرد و ارسلان رو فرستاد پیش دیانا یه دفه ماشین زد بهمون خداروشکر هیچی نشد
پانیذ:رضا داشت خیلی تند میرفت و یه دفه تصادف کردیم و...........
کام یادتون نره
متینیکا
اردیا
محراشاد
لئوپانیذ
۱۸.۲k
۰۹ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.