پارت ۴

کلاس تموم شد و وسایلمو جمع کردم و به سمت در مدرسه رفتم دیدم ماشین جیمین اونور خیابون پارکه بوق زد ‌ه برم پیشش اول بیرون و چک کردمو بعد رفتمو نشستم تو ماشین
=های بیبی
=چرا بیرون و چک کردی بعد اومدینشستی تو ماشین؟
+اولا سلام دوما اینکه ببینم کسی هس یا نه
=ا بیب ما که قراره ازدواج کنیم
+خب این یعنی چی
=خب یعنی اینکه ما قراره چند وقت دیگه ازدواج کنیم اون موقع میفهمن
+ببخشید
=چیه نکنه تو دلت نمیخواد با من ازدواج کنی🥺
+چرا میخوام
=خب پس حرفی نمیمونه
+هییهی بریم
=اره بریم:)
ادرس خونمو به جیمین دادم ولی این راهی که داش میرفت راه خونه من نبود
+جیمینا
=بله بیب
+این که راه خونه من نیس
=میدونم بیب داریم میریم خونه من
+چییی اما....
=ساکت حرف نشنوما
+اما
=اما اگر نداره
حرفی نزدم که رسیدیم عمارت جیمین واقعا خونش بزرگ بود
دهنم وا مونده بود از خونه منم بزرگتر بود.
(یادم رف بگم ات از یه خانواده پولداره)
رفتیم داخل
+واوو خونت قشنگه البتا خونه که نه عمارت
=اوم ولی خونه تو قشنگتره
+اوهوم اونم قشنگه
+صب کن ببینم تو از کجا میدونی خونه من چه شکلیه ها؟
=خب راستشمن هر موقع که داشتی میرفتی خونه تعقیبت کردم(سرشو میاره پایین)
+صب کن ببینم تو منو تعقیب میکنی
=اره خب مگه چشه که همسرمو تعقیب کنم
+همسر کجا بود بابا من دوست دخترتم نه همسرت
=مطمئنی
+اااره
=ولی با این کاری که الان انجام میدم دیگه نیستی
بلندم کرد و به سمت اتاقش برد انداختم رو تخت و..........
هرکی اسماتو میخواد بیاد پی وی