عشق و هوس
#رها داشتم زود رفتیم سمت دانشگاه
رها:وایی الان استاد
طاها:شک میکنه
رها:واسچی شک کنه🤨
طاها:خوب اگه دوتا دختر و پسر با هم و هم زمان با به ماشین برن خونه شک نمی کنن😁
رها:خیلی منحرفی
طاها:ما اینیم دیگه چه دیدی شاید فرضیه هه عملی شد
رها:طاااهااا طاها:بله🤣 خیلی پروررییی
بلخره رسیدیم دانشگاه طاها دستمو گرفته بود و فشار میداد و رفتیم تا که رسیدیم به کلاسمون در رو زدمو بعد باز کرد طاها
رها:اا استاد ببخشید دیر رسیدیم
استاد :بله میبینم وعضتونو
طاها:استاد مگه چمونه
استاد:هیچی بشینین سر جاتون
#رها طاها واقعا پرورر بود با استادم مثل هم سناش رفتار میکرد😁
استاد داشت درس میداد یهو نگاه کردم به طاها دیدم داره همینطوری لبامو نگاه میکنه تا منو دید چششو ازم گرفت
استاد:خانم صادقی بفرمایید این مسئله رو حل کنید
رها:رفتم سمت تخته طاها داشت بهم نگاه میکرد
مسئله رو داشتم حل میکردم
استاد:اقای بهمنی بفرمایید شما هم این مسئله رو حل کنید
#طاها رفتم سمت رها حل کردم مسئله استادو رها برگشت به طرفم نگاهش میکردم لباش یکم کبود بود
حالا فهمیدم استاد واس چی میگفت سر و وضعتونو
😑😁
بعد کلاس میخواستم برم خونه داشتم وسایلامو جمع میکردم به رها گفتم
طاها:شب منم می تونم بیام
رها:کجاااا!!
طاها:کافه پیانو دیگه🤭
رها:تو از کجا فهمیدی به کسی نگیی هااا
طاها:اگه بزاری بیام به کسی نمیگم😁
رها:هوووفف باشه
#رها دیگه این پسره داشت حالمو بهم میزد اه اه چقدرم پرو هست
#طاها موقع رفتن کیف رها رو به زور گرفتم و دستشو گرفتم
استاد:بهمنی و صادقی وایستید
طاها:بله
استاد:تو دفتر کارتون دارم
رها:چشم
رفتبم سمت دفتر کمی بعد
در زدیم و وارد شدیم مدیر و معاون و استادا هم بودن
مدیر:بشینین نشستیم استاد:امروز کجا بودین با همم
طاها:نمی دونم ربطی به شما داشته باشه مسائل غیر درسی
مدیر:اقای بهمنی لطفا معدب باشین
رها گریش گرفته بود
بغلش کردم و فشارش دادم
طاها:خانم صادقی یه چیزی روخونه جا گذاشته بودن رفتن بیارن بنده هم یه کاری داشتم و رفتم انجامش دادم و با هم اومدیم
معاون:پس اینطور 😑 استاد:دیگه تکرار نشه این کارا تون و الا اخراجین
طاها:اخراجج اگه ادم بخواد با دوستش بره بیرون جرمه استاد:خیر ولی اگه با دوست دخترش باشه بله جرمه باید یا پدر مادرتون بهمون بگن که قصد ازدواج یا .... دارین بعدا میتونید از این کارا بکنید
رها:اگه کسی دوست نداشته باشه...
ادامه دارد🚶♀️
رها:وایی الان استاد
طاها:شک میکنه
رها:واسچی شک کنه🤨
طاها:خوب اگه دوتا دختر و پسر با هم و هم زمان با به ماشین برن خونه شک نمی کنن😁
رها:خیلی منحرفی
طاها:ما اینیم دیگه چه دیدی شاید فرضیه هه عملی شد
رها:طاااهااا طاها:بله🤣 خیلی پروررییی
بلخره رسیدیم دانشگاه طاها دستمو گرفته بود و فشار میداد و رفتیم تا که رسیدیم به کلاسمون در رو زدمو بعد باز کرد طاها
رها:اا استاد ببخشید دیر رسیدیم
استاد :بله میبینم وعضتونو
طاها:استاد مگه چمونه
استاد:هیچی بشینین سر جاتون
#رها طاها واقعا پرورر بود با استادم مثل هم سناش رفتار میکرد😁
استاد داشت درس میداد یهو نگاه کردم به طاها دیدم داره همینطوری لبامو نگاه میکنه تا منو دید چششو ازم گرفت
استاد:خانم صادقی بفرمایید این مسئله رو حل کنید
رها:رفتم سمت تخته طاها داشت بهم نگاه میکرد
مسئله رو داشتم حل میکردم
استاد:اقای بهمنی بفرمایید شما هم این مسئله رو حل کنید
#طاها رفتم سمت رها حل کردم مسئله استادو رها برگشت به طرفم نگاهش میکردم لباش یکم کبود بود
حالا فهمیدم استاد واس چی میگفت سر و وضعتونو
😑😁
بعد کلاس میخواستم برم خونه داشتم وسایلامو جمع میکردم به رها گفتم
طاها:شب منم می تونم بیام
رها:کجاااا!!
طاها:کافه پیانو دیگه🤭
رها:تو از کجا فهمیدی به کسی نگیی هااا
طاها:اگه بزاری بیام به کسی نمیگم😁
رها:هوووفف باشه
#رها دیگه این پسره داشت حالمو بهم میزد اه اه چقدرم پرو هست
#طاها موقع رفتن کیف رها رو به زور گرفتم و دستشو گرفتم
استاد:بهمنی و صادقی وایستید
طاها:بله
استاد:تو دفتر کارتون دارم
رها:چشم
رفتبم سمت دفتر کمی بعد
در زدیم و وارد شدیم مدیر و معاون و استادا هم بودن
مدیر:بشینین نشستیم استاد:امروز کجا بودین با همم
طاها:نمی دونم ربطی به شما داشته باشه مسائل غیر درسی
مدیر:اقای بهمنی لطفا معدب باشین
رها گریش گرفته بود
بغلش کردم و فشارش دادم
طاها:خانم صادقی یه چیزی روخونه جا گذاشته بودن رفتن بیارن بنده هم یه کاری داشتم و رفتم انجامش دادم و با هم اومدیم
معاون:پس اینطور 😑 استاد:دیگه تکرار نشه این کارا تون و الا اخراجین
طاها:اخراجج اگه ادم بخواد با دوستش بره بیرون جرمه استاد:خیر ولی اگه با دوست دخترش باشه بله جرمه باید یا پدر مادرتون بهمون بگن که قصد ازدواج یا .... دارین بعدا میتونید از این کارا بکنید
رها:اگه کسی دوست نداشته باشه...
ادامه دارد🚶♀️
۱۴.۲k
۰۱ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.