Part²
Part²
علامت ها: یونا+/ تهیونگ-/ سوجین&/ جیون×/ هانول@/ سیون¢/ کیوم£
گوش هام کاملا درست شنیده بودن اما دعوای بزرگی بین مغز و گوش هام راه افتاده بود؛ مغزم به درستی پیام گوش هام باور نداشت و نمیتونست من رو قانع کنه اون یه نفری که انتخاب شده منم!
من تقریبا بی اشتیاق تر از بقیه بودم پس چرا من؟ چطور من؟! منی که به خاطر قدمت چندین سالم و حبس شدنم بین قفسه سینه خاک گرفته و سوراخ سوراخ پرورشگاه به عنوان عتیقه یاد میشم چطور میتونم انتخاب بشم؟
فرقی نمیکنه چه کسی به اینجا بیاد؛ پولدار یا بیپولی، خوش اخلاق یا بد اخلاق و بد ریخت من انتخاب نمیشم این سالهای سال به من اثبات شده اونقدری کائنات به اثبات این مسئله علاقه نشون میدن و مشتاق و روش حساسن عملا تمام اشخاص محضور اینجا هم به این باور اطمینان پیدا کردن هرکسی هم که انتخاب بشه اون یه نفر من نیستم
پس این چیه! دلیلی که باعث سردی دستام شده چی میتونه باشه؟ برای آشفتگی زیر دلم چه توضیحی وجود داره؟من خوشحالم یا مضطرب. و یا همه ی اینها عوارض شکی که بهم وارد شده هستن؟
احساس عجیبی داشتم احساسی که هیچ وقت تابحال نظیرش رو حس نکردم و حتی نمیدونم دوسش دارم یا نه. ولی سوال من منشأ و سرچشمه این حسه! اگه مطمئن بودم هیچ وقت منتخب کسی نیستم پس حالا چرا احساس میکنم خوشحالم. باید از داشتن این حس شرمسار باشم؟ اگر نه پس چرا شهامت بلند کردن سرم و ندارم؟ چرا احساس میکنم نمیتونم خوشحالیم و با دیگران تقسیم کنم؟ پس چرا سرم سنگینی میکنه و نمیتونم سرم و بالا بگیرم و تو چشمای سوجین و بقیه دخترا نگاه کنم؟
نگاهم و با دشواری از صفحه کتاب گرفتم و به بچه ها دوختم. همه صورت ها از شوک و تعجب، حیرت و بهت خش برداشته و افتاده بودن.
نگاه های صد خرواری شون روی گردن و مژه هام سنگینی میکرد و باعث سرافکندگی شون میشد. چیزی که به عنوان یه گیرنده از نگاه ها و حالت چهره هاشون دریافت میکردم چیز مثبت و صمیمی نبود. ولی این نگاه های سرشار از خشم و خباثت اهمیتی برام نداشتن. من خوشحال بودم و اینبار قلبم نه از ترس بلکه از روی شادی وصف نشدنی درونم سریع میزد بنابراین از تختم پایین اومدم و تو یک قدمی، صدای خانم یوبونگسه من رو به زمین گره زد
: اهم.. لطفاً توجه کنید به نظر اشتباهی پیش اومده از لونا پارک به دفتر مدیر دعوت میکنیم تکرار میکنم از لونا پارک... بخاطر اشتباهم از همگی معذرت میخوام
..................
علامت ها: یونا+/ تهیونگ-/ سوجین&/ جیون×/ هانول@/ سیون¢/ کیوم£
گوش هام کاملا درست شنیده بودن اما دعوای بزرگی بین مغز و گوش هام راه افتاده بود؛ مغزم به درستی پیام گوش هام باور نداشت و نمیتونست من رو قانع کنه اون یه نفری که انتخاب شده منم!
من تقریبا بی اشتیاق تر از بقیه بودم پس چرا من؟ چطور من؟! منی که به خاطر قدمت چندین سالم و حبس شدنم بین قفسه سینه خاک گرفته و سوراخ سوراخ پرورشگاه به عنوان عتیقه یاد میشم چطور میتونم انتخاب بشم؟
فرقی نمیکنه چه کسی به اینجا بیاد؛ پولدار یا بیپولی، خوش اخلاق یا بد اخلاق و بد ریخت من انتخاب نمیشم این سالهای سال به من اثبات شده اونقدری کائنات به اثبات این مسئله علاقه نشون میدن و مشتاق و روش حساسن عملا تمام اشخاص محضور اینجا هم به این باور اطمینان پیدا کردن هرکسی هم که انتخاب بشه اون یه نفر من نیستم
پس این چیه! دلیلی که باعث سردی دستام شده چی میتونه باشه؟ برای آشفتگی زیر دلم چه توضیحی وجود داره؟من خوشحالم یا مضطرب. و یا همه ی اینها عوارض شکی که بهم وارد شده هستن؟
احساس عجیبی داشتم احساسی که هیچ وقت تابحال نظیرش رو حس نکردم و حتی نمیدونم دوسش دارم یا نه. ولی سوال من منشأ و سرچشمه این حسه! اگه مطمئن بودم هیچ وقت منتخب کسی نیستم پس حالا چرا احساس میکنم خوشحالم. باید از داشتن این حس شرمسار باشم؟ اگر نه پس چرا شهامت بلند کردن سرم و ندارم؟ چرا احساس میکنم نمیتونم خوشحالیم و با دیگران تقسیم کنم؟ پس چرا سرم سنگینی میکنه و نمیتونم سرم و بالا بگیرم و تو چشمای سوجین و بقیه دخترا نگاه کنم؟
نگاهم و با دشواری از صفحه کتاب گرفتم و به بچه ها دوختم. همه صورت ها از شوک و تعجب، حیرت و بهت خش برداشته و افتاده بودن.
نگاه های صد خرواری شون روی گردن و مژه هام سنگینی میکرد و باعث سرافکندگی شون میشد. چیزی که به عنوان یه گیرنده از نگاه ها و حالت چهره هاشون دریافت میکردم چیز مثبت و صمیمی نبود. ولی این نگاه های سرشار از خشم و خباثت اهمیتی برام نداشتن. من خوشحال بودم و اینبار قلبم نه از ترس بلکه از روی شادی وصف نشدنی درونم سریع میزد بنابراین از تختم پایین اومدم و تو یک قدمی، صدای خانم یوبونگسه من رو به زمین گره زد
: اهم.. لطفاً توجه کنید به نظر اشتباهی پیش اومده از لونا پارک به دفتر مدیر دعوت میکنیم تکرار میکنم از لونا پارک... بخاطر اشتباهم از همگی معذرت میخوام
..................
۴.۷k
۱۷ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.