فیک عشق شیشه ای پارت 17
اوووو راستی باید سره قرارم برم
خب یادم نبود بگم منو دوزتانم لیا و ریوجینو ههسو همیشه نوبتی میریم سره قرار و میشه گف ملتو سره کار میزاریم ک فردا نوبته منه خب حال میده..مردم ازاره سادیسمیم خودتونین
باید فردا ی لباس خیلییی عوجمل بپوشم..
شاید سره قرار مراسم احضار روح یا ی همچین چیزیم اجرا کردیم..ملت بترسن دیع فکر رفتن ت رابطه با کسیو نکنن
فردا:
لباس عوجملم رو پوشیدم(اسلاید دوم گذاشتم)و رفتم بیرون تا سوار اتوبوس شم ک دوباره اون پصره تهیونگو دیدم
واااییی باید ع ی جا دیع برم منو نبینه...دوباره یاد اون اتفاق افتادممم عرررر قلبم داره ع سینم میاد بیروننن
داشتم تند تند با کفش پاشنه بلند میدوییدم ک ماشینش بغلم وایساد و پیاده شد
ویو ته:
قرار بود بیام لیا(خواهر جانگ) و ببینم..محلش محلهی عمو پارک اینا بود
باید ع لیا بپرسم ک اون ع خاهرم چی میدونه
با ماشین بودم ک ی دخترو دیدم داره با کفشای پاشنه بلند میدوعه دقیقا هم داشت ع مسیری ک م میرفتم میرف شاید بتونم کمکش کنم برسونمش حتما دیرش شده ک اینجوری میدوعه
ماشینو بغلش نگه داشتمو پیاده شدم
ته: خانوم میتونم کمکتون کنم؟
دیدم سرشو پایین انداختو با موهاش صورتش پوشوند
با صدای خنده داری ک معلوم بود عوض کرده گف
..: ن ممنون
سرمو اوردم پایین تا صورتشو ببینم...بعله ا.ت بود..معلومه هم رنگ موهاش هم..عاا الان لباسشو دیدم این چ لباسیه پوشیده..چ بدنی داره..ن چیز ینی این چیه پوشیده
با صدایی ک ی ذره عصبی بود گفتم
ته: ا.ت تویی؟ چیشده ک داری میدوعی چرا صداتو عوض کردی
ی مکثی کردو با همون صدای خنده دار گف
ا.ت: ع تهیونگ تویی..چیز دیرم شده باید برم سره کار..سرما خوردم صدام گرفته
ته: با این لباس میری سره کار؟
ا.ت: بعدا باید جایی برم..اره..
ته: بش بیا میرسونمت
ا.ت: ن نمیخاد
ته: با این لباس میخای ت کوچه ها بدوعی؟ بدو سوار ماشین شو
ا.ت: ب..باش
نظرم عوض شد میرم سره کار ا.ت ب بهونه قهوه ای یا مثلا منتظره کسیم چن ساعت میمونم بعد میرم دنبالش ببینم با این لباس کجا میره..اصن عمو پارک میدونه؟
بعدشم میرم پیشه لیا...
(حمایت کنیددد
ی پارت دیم داریم امرو ایشالا🗿
#اصکی_ممنوع
#وانشات
#فیک
خب یادم نبود بگم منو دوزتانم لیا و ریوجینو ههسو همیشه نوبتی میریم سره قرار و میشه گف ملتو سره کار میزاریم ک فردا نوبته منه خب حال میده..مردم ازاره سادیسمیم خودتونین
باید فردا ی لباس خیلییی عوجمل بپوشم..
شاید سره قرار مراسم احضار روح یا ی همچین چیزیم اجرا کردیم..ملت بترسن دیع فکر رفتن ت رابطه با کسیو نکنن
فردا:
لباس عوجملم رو پوشیدم(اسلاید دوم گذاشتم)و رفتم بیرون تا سوار اتوبوس شم ک دوباره اون پصره تهیونگو دیدم
واااییی باید ع ی جا دیع برم منو نبینه...دوباره یاد اون اتفاق افتادممم عرررر قلبم داره ع سینم میاد بیروننن
داشتم تند تند با کفش پاشنه بلند میدوییدم ک ماشینش بغلم وایساد و پیاده شد
ویو ته:
قرار بود بیام لیا(خواهر جانگ) و ببینم..محلش محلهی عمو پارک اینا بود
باید ع لیا بپرسم ک اون ع خاهرم چی میدونه
با ماشین بودم ک ی دخترو دیدم داره با کفشای پاشنه بلند میدوعه دقیقا هم داشت ع مسیری ک م میرفتم میرف شاید بتونم کمکش کنم برسونمش حتما دیرش شده ک اینجوری میدوعه
ماشینو بغلش نگه داشتمو پیاده شدم
ته: خانوم میتونم کمکتون کنم؟
دیدم سرشو پایین انداختو با موهاش صورتش پوشوند
با صدای خنده داری ک معلوم بود عوض کرده گف
..: ن ممنون
سرمو اوردم پایین تا صورتشو ببینم...بعله ا.ت بود..معلومه هم رنگ موهاش هم..عاا الان لباسشو دیدم این چ لباسیه پوشیده..چ بدنی داره..ن چیز ینی این چیه پوشیده
با صدایی ک ی ذره عصبی بود گفتم
ته: ا.ت تویی؟ چیشده ک داری میدوعی چرا صداتو عوض کردی
ی مکثی کردو با همون صدای خنده دار گف
ا.ت: ع تهیونگ تویی..چیز دیرم شده باید برم سره کار..سرما خوردم صدام گرفته
ته: با این لباس میری سره کار؟
ا.ت: بعدا باید جایی برم..اره..
ته: بش بیا میرسونمت
ا.ت: ن نمیخاد
ته: با این لباس میخای ت کوچه ها بدوعی؟ بدو سوار ماشین شو
ا.ت: ب..باش
نظرم عوض شد میرم سره کار ا.ت ب بهونه قهوه ای یا مثلا منتظره کسیم چن ساعت میمونم بعد میرم دنبالش ببینم با این لباس کجا میره..اصن عمو پارک میدونه؟
بعدشم میرم پیشه لیا...
(حمایت کنیددد
ی پارت دیم داریم امرو ایشالا🗿
#اصکی_ممنوع
#وانشات
#فیک
۷.۹k
۲۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.