عمیق ( چند پارتی ( پارت سوم)

خودمو جمع جور کردم خب بریم برای آشنا شدن و چک کردن بیمار ها ....
اوخخخخخ تقریبا یک ماهی هست اینجام البته با غر زدن هایی جعون از کارم ...چقدر که خستم ای وای نگاهم به ساعت افتاد ساعت نه بود ... خوبه امشب فعلن شیفت ندارم از بقیه خداحافظی کردم طی این چند روز با دختری آشنا شدم اونم کارآموز جعون بود دختر کیوت خوبی ...
بود هوای زمستونی این واقعن حالم بهتر میکرد قدم زدن تو خیابون های شلوغ کره این واقعن برای دادن آرامش خیلی خوب بود ...به ذهنم چیزی رسید اممم این که برم مست کنم ... حالا یه شب که هزار شب نمیشه به سمت راستوزان حرکت کردم رستوران مدرنی بود بوی گل رز به مشامم میخورد اهههخ که چقدر خوبه اینجا به سمت یکی از میز ها رفتم کارشون به طرفم آمد
گارسون«« چه چیزی میل دارید
بومی «« اممممم پاستا با سسس..... و دو بطری سوجو‌
غذا ها رو آورد کمی پاستل داخل دهنم گذاشتم
اممممم چقدر خوشمزست ...
خوب خوب حالا نوبت سوجو‌ هستش بزن بریم به بدن معمولان طریقت کمی دارم بعد از خوردن سوجو‌ به سمت حسابداری رفتم
بومی « چقدر میشه
۴۰۰ وون
...چی مگه من چی خوردم این نصف حقوق یک ماه من بود آبشش
دیگه غلط بکنم بیام رستوران تقریبا مست شدم بود .‌..
آهنگی پلی کردم چشام بستم حرکت کردم ...