سناریو بی تی اس
سناریو درخواستی بی تی اس
وقتی یکی نزدیک شون میشه و ما حساس میشیم(ما همسرشون هستیم)
نامجون
ات:نامجون میشه یکم بیای اینور تر
نامجون:چرا؟!
ات:خودت نمیبینی دختره هی میخواد بهت نزدیک بشه
نامجون:اوووووو غیرتی شدی؟؟؟
ات:ساکت
جین
یه آرمی جین رو بغل کرده بود و تو حسابی عصبانی شدی
ات:جین چرا بغلش کردی؟
جین:عزیزم اون فقط یه آرمی بود
ات:باشه باشه
جین:نکنه حسودی کردی؟؟
ات:نه خیر
جین:تو گفتی و منم باور کردم
شوگا:یه دختره شمارشو میزاره تو دست شوگا، شوگا همون موقع کاغذ رو پا ه میکنه و دور میندازه
ات:فکر نمیکردم این کار رو بکنی
شوگا:پس چه انتظاری داشتی خانم مین میخواستی شمارشو بگیرم
ات:معلومه که نه
شوگا:بخاطر همینه که میگم تو تک ستاره ی قلب منی و هیچکس نمیتونه جات رو بگیره
جیهوپ:یکی از دوستای صمیمی جیهوپ که دختر بود و اونو بغل میکنه تو هم خیلی جوش میاری
چند دقیقه بعد
جیهوپ:ات خوشگلم ناراحت شدی؟؟
ات:نه اصلااااااااا ناراحت نشدم
جیهوپ محکم ات رو بغل میکنه و میگه اونو که اینجوری بغل نکرده بودم ناراحت شدی سانشاینم من فقط تو رو اینجوری بغل میکنم
جیمین:رفته بودی با جیمین برای خودت لباس بخری بعد فروشنده که زن بود هی به جیمین نزدیک میشد تو هم قاطی کرده بودی بخاطر همین گفتی
ات:خانم میشه من و همسرم رو چند دقیقه تنها بزارید؟؟!!
جیمین:ات چیزی شده؟؟!
ات:بیا از اینجا بریم
جیمین فهمید چی شده د بخاطر این حسود بودنت خندید
ات:اصلا خنده دار نیست
جیمین:باشه موچی کوچولوی حسود بریم
و از مغازه میاین بیرون
تهیونگ:رفته بودین برای تهیونگ لباس بخرین فروشنده که زن بود هی از تهیونگ تعریف میکرد و میگفت عالیه چقدر تو تنتون قشنگه و از این حرفا......
ات:نه اصلا بهش نمیاد
تهیونگ:ولی ات.......(با نگاه هات فهمید چی شده)....آره اصلا خوب نیست
و بعد میرین از مغازه بیرون
جونگکوک:یکی از دخترا تو خیابون هی به جونگکوک نزدیک میشد که دفعه ی آخر با مشت زدی تو دهن دختره
ات:یه بار دیگه نزدیکش بشی من میدونم و تو فهمیدی؟؟!!
دختره میره
جونگکوک:بهت افتخار میکنم ات😁
ات:تو ساکت باش به جای اینکه دختره رو از خودت دور کنی عین مجسمه ایستادی
جونگکوک:چشم....ببخشید
سلام❤❤چطورین؟؟
خب از الان تا شب هر چقدر بتونم فعالیت میکنم و دوباره از کسایی که درخواستیشون رو نذاشته بودم معذرت میخوام و امروز درخواستی ها رو تا جایی که بتونم میزرام❤
وقتی یکی نزدیک شون میشه و ما حساس میشیم(ما همسرشون هستیم)
نامجون
ات:نامجون میشه یکم بیای اینور تر
نامجون:چرا؟!
ات:خودت نمیبینی دختره هی میخواد بهت نزدیک بشه
نامجون:اوووووو غیرتی شدی؟؟؟
ات:ساکت
جین
یه آرمی جین رو بغل کرده بود و تو حسابی عصبانی شدی
ات:جین چرا بغلش کردی؟
جین:عزیزم اون فقط یه آرمی بود
ات:باشه باشه
جین:نکنه حسودی کردی؟؟
ات:نه خیر
جین:تو گفتی و منم باور کردم
شوگا:یه دختره شمارشو میزاره تو دست شوگا، شوگا همون موقع کاغذ رو پا ه میکنه و دور میندازه
ات:فکر نمیکردم این کار رو بکنی
شوگا:پس چه انتظاری داشتی خانم مین میخواستی شمارشو بگیرم
ات:معلومه که نه
شوگا:بخاطر همینه که میگم تو تک ستاره ی قلب منی و هیچکس نمیتونه جات رو بگیره
جیهوپ:یکی از دوستای صمیمی جیهوپ که دختر بود و اونو بغل میکنه تو هم خیلی جوش میاری
چند دقیقه بعد
جیهوپ:ات خوشگلم ناراحت شدی؟؟
ات:نه اصلااااااااا ناراحت نشدم
جیهوپ محکم ات رو بغل میکنه و میگه اونو که اینجوری بغل نکرده بودم ناراحت شدی سانشاینم من فقط تو رو اینجوری بغل میکنم
جیمین:رفته بودی با جیمین برای خودت لباس بخری بعد فروشنده که زن بود هی به جیمین نزدیک میشد تو هم قاطی کرده بودی بخاطر همین گفتی
ات:خانم میشه من و همسرم رو چند دقیقه تنها بزارید؟؟!!
جیمین:ات چیزی شده؟؟!
ات:بیا از اینجا بریم
جیمین فهمید چی شده د بخاطر این حسود بودنت خندید
ات:اصلا خنده دار نیست
جیمین:باشه موچی کوچولوی حسود بریم
و از مغازه میاین بیرون
تهیونگ:رفته بودین برای تهیونگ لباس بخرین فروشنده که زن بود هی از تهیونگ تعریف میکرد و میگفت عالیه چقدر تو تنتون قشنگه و از این حرفا......
ات:نه اصلا بهش نمیاد
تهیونگ:ولی ات.......(با نگاه هات فهمید چی شده)....آره اصلا خوب نیست
و بعد میرین از مغازه بیرون
جونگکوک:یکی از دخترا تو خیابون هی به جونگکوک نزدیک میشد که دفعه ی آخر با مشت زدی تو دهن دختره
ات:یه بار دیگه نزدیکش بشی من میدونم و تو فهمیدی؟؟!!
دختره میره
جونگکوک:بهت افتخار میکنم ات😁
ات:تو ساکت باش به جای اینکه دختره رو از خودت دور کنی عین مجسمه ایستادی
جونگکوک:چشم....ببخشید
سلام❤❤چطورین؟؟
خب از الان تا شب هر چقدر بتونم فعالیت میکنم و دوباره از کسایی که درخواستیشون رو نذاشته بودم معذرت میخوام و امروز درخواستی ها رو تا جایی که بتونم میزرام❤
۱۳.۹k
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.