فیک ازدواج اجباری p3
فیک ازدواج اجباری p3
یهو ی ون مشکی آمد جلوم دو تا مرد هیکلی پیاده شدن منو با خودشون بردن
ویو ته
بیرون بودم ات رو دیدم دستور دادم ات رو برام بیارن
توی ون بودیم ات بیهوش بود رسیدیم بردمش انباری بعد از ۳۰ مین بیدار شود
ویو ات
با سردرد شیدی بیدار شدم توی ی اتاق کوچیک بودم یکی هم بود ولی صورتش رو ندیدم آمد جلو دیدم تهیونگ
ته:به به ات خانم بیدار شدی
ات: تهیونگ چه غلطی میکنی هان(باداد)
ته: صدا تو بیار پایین
ات:نمیارمممم
ته: خودانی(اروم) ته رفت بیرون
ویو ات
نمیدونم چی کار کنم الان کوک کجاست
ویو کوک
امدم خونه دیدم ات نیست بهش زنگ زدم اما جواب نداد ساعت ۱۱ شب بود ات هنوز نیومد بود
ویو ات دیدم ته آمد منو برد اتاق خودش و درو قفل کرد
ویو ته ات رو بردم اتاقم و درو قفل کردم به خدمتکارا گفتم براش غدا بپزن خودم براش میبرم بعد ۳۰ مین
توی غذای ات قرص تحریک کننده ریختم و بردم براش
ویو ات
دیدم ته آمد با غذا گفت بخور ولی من نخوردم گفت
ته:اگر بخوری بعد میزارم بری غذارو خوردم ۱۰ بعد احساس اتش زیادی کردم ته امد تو اتاق گفت
ته:پس اصر کرد 😏
ویو کوک
ساعت ۱۱ هنوز از ات خبر ندارم پس به داداشش زنگ زدمو گفتم گفت پیداش میکنه
ویو ته
دیدم قرص روی ات اصر کرده ات رو حل دادم رو تخت
لبامو روی لباش گذاشتم چون قرص اصر کرده بود همراهیم کرد لباسای ات رو پاره کرد لباسای خودمو در آورد رفتم سمت گردنش بعد سینهاش (بعدشم با زهنه منحرف خودت بساز)
ویو کوک ساعت۳ شب هنوز از ات خبر ندارن تا صبح بیدار بودم ولی هنوز خبر ندارم
ویو ات
با دل درد شدیدی از خواب پاشدم دیدم بقل یکیم
دیدم تهیونگ
ات: تهیونگگگگگگگ ای چه غلطی کردی چرا من لختم
ته:بیبی آروم باشه برای بچه خوب نیست
ات: چرا جرت توبرت میگی میفهمی چی میگی
ته:صداتو بیار پایین تا اونی که تو شکمته ده قلو نشده
...
یهو ی ون مشکی آمد جلوم دو تا مرد هیکلی پیاده شدن منو با خودشون بردن
ویو ته
بیرون بودم ات رو دیدم دستور دادم ات رو برام بیارن
توی ون بودیم ات بیهوش بود رسیدیم بردمش انباری بعد از ۳۰ مین بیدار شود
ویو ات
با سردرد شیدی بیدار شدم توی ی اتاق کوچیک بودم یکی هم بود ولی صورتش رو ندیدم آمد جلو دیدم تهیونگ
ته:به به ات خانم بیدار شدی
ات: تهیونگ چه غلطی میکنی هان(باداد)
ته: صدا تو بیار پایین
ات:نمیارمممم
ته: خودانی(اروم) ته رفت بیرون
ویو ات
نمیدونم چی کار کنم الان کوک کجاست
ویو کوک
امدم خونه دیدم ات نیست بهش زنگ زدم اما جواب نداد ساعت ۱۱ شب بود ات هنوز نیومد بود
ویو ات دیدم ته آمد منو برد اتاق خودش و درو قفل کرد
ویو ته ات رو بردم اتاقم و درو قفل کردم به خدمتکارا گفتم براش غدا بپزن خودم براش میبرم بعد ۳۰ مین
توی غذای ات قرص تحریک کننده ریختم و بردم براش
ویو ات
دیدم ته آمد با غذا گفت بخور ولی من نخوردم گفت
ته:اگر بخوری بعد میزارم بری غذارو خوردم ۱۰ بعد احساس اتش زیادی کردم ته امد تو اتاق گفت
ته:پس اصر کرد 😏
ویو کوک
ساعت ۱۱ هنوز از ات خبر ندارم پس به داداشش زنگ زدمو گفتم گفت پیداش میکنه
ویو ته
دیدم قرص روی ات اصر کرده ات رو حل دادم رو تخت
لبامو روی لباش گذاشتم چون قرص اصر کرده بود همراهیم کرد لباسای ات رو پاره کرد لباسای خودمو در آورد رفتم سمت گردنش بعد سینهاش (بعدشم با زهنه منحرف خودت بساز)
ویو کوک ساعت۳ شب هنوز از ات خبر ندارن تا صبح بیدار بودم ولی هنوز خبر ندارم
ویو ات
با دل درد شدیدی از خواب پاشدم دیدم بقل یکیم
دیدم تهیونگ
ات: تهیونگگگگگگگ ای چه غلطی کردی چرا من لختم
ته:بیبی آروم باشه برای بچه خوب نیست
ات: چرا جرت توبرت میگی میفهمی چی میگی
ته:صداتو بیار پایین تا اونی که تو شکمته ده قلو نشده
...
۴۶۷
۲۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.