عنوان:«اسمان خاکستری شب»
عنوان:«اسمان خاکستری شب»
متن:توگا بعد از نشون دادن نوشته به دابی ا/ت رو صدا زد و گفت میره نسکافه بخوره و سریع از اونجا دور شد تا ا/ت و دابی باهم تنها بمونن پرستار لیگ هم به دابی گفت که یه کاری داره و الان برمیگرده و حالا
ا/ت و دابی تنها باهم بودن وقتی دستای ا/ت تو دستای گرم دابی بود یه احساس لرزش گرم ریزی داشت و وقتی دابی نفس میکشید احساس ارامش میکرد دلش میخواست دابی رو بغل کنه ولی هنوز از اینکه اون عاشقشه خبر دار نبود دابی و ا/ت یکم پیش هم بودن اما حرفی ردو بدل بینشون نشد تا پرستار اومد ا/ت با دابی خدافظی کرد و رفت ولی دابی یاد نوشته ای که توگا نشونش داد افتاد و یه نامه نوشت و گزاشت جلو در اتاق ا/ت و در اتاقشو زد و سریع در رفت و ا/ت درو باز کرد این ور و اونور رو نگاه کرد ولی کسی رو اونجا ندید وقتی خواست درو ببنده زمین رو دید که یه نامه اونجاست ورش داشت و خوند که تو نامه نوشته شده بود« ا/ت عزیزم ساعت ۸ شب به پارک کنار لیگ بیا چتر هم بیار چون فکر کنم قراره بارون بیاد من اون کسی ام که دوست داره درسته گفتم دم در اتاقت منو میبینی ولی حالا منو تو پارک میبینی سایونارا عشقم»
ا/ت حسابی شکه شده بود و تصمیم گرفت بره تا این فرد که عاشقشه رو ببینه بنابر این نامه رو تو پاکتش گزاشت و با خودش به داخل اتاقش برد و لبخند زد ولی هنوز گیج بود که کی اون نامه رو نوشته و یا حتی این نامه!!!!
تصمیم گرفت بره ببینه کیه ساعت ۶عصر بود و دو ساعت دیگه ا/ت باید بره پارک ، ا/ت یه کاپشن نازک سیاه رنگ با یه شلوارلی طوسی زاب دار پوشید و چتر هم برداشت و دوید به سمت پارک و خورد زمین و یه نفر درست روبه روی ا/ت بود و گفت
؟؟؟ : هی هی هی ا/ت حالت خوبه خوبی؟؟؟
ا/ت : اره... ا.. اره خوبم تو.. تو منو از کجا میشناسی؟
؟؟؟:من همونیم که هواتو داره، همونی که عاشق خودتو عطر تنته من همونم اره ا/ت
هوا خاکستری بود و نمه های بارون روی زمین میریختن و صحنه ی رویایی رو درست میکرد و نسیمی بسیار خنکی می وزید و صدای بارون هم در اون زمان فضای زیبایی رو درست میکردنند که ا/ت سرشو بالا گرفت و با چهره جذاب دابی مواجه شد که پرید بغل دابی و هردوتا شون روی زمین خیس افتادن و میخندیدن
دابی: خیلی منتظر این لحظه اعترافم به تو بودم!!!
ا/ت: پس حسم یک طرفه نبو....
هنوز حرف ا/ت تموم نشده بود که لبای گرم دابی روی لبای لطیف ا/ت قرار گرفت و اروم لبای ا/ت رو مک میزد و توی همون حالت روی زمین خیس نشستن و بارون هم نم نم میبارید و صحنه ی قشنگی شده بود که صدای عکس گرفتن اومد که هردوتاشون یهو حول کردن و دیدن توگا عکس گرفته و هردوتاشون به توگا حمله کردن حالا توگا بدو ا/ت و دابی بدو بعد از کلی دویدن و برگشتن به لیگ و جشن گرفتن^^
متن:توگا بعد از نشون دادن نوشته به دابی ا/ت رو صدا زد و گفت میره نسکافه بخوره و سریع از اونجا دور شد تا ا/ت و دابی باهم تنها بمونن پرستار لیگ هم به دابی گفت که یه کاری داره و الان برمیگرده و حالا
ا/ت و دابی تنها باهم بودن وقتی دستای ا/ت تو دستای گرم دابی بود یه احساس لرزش گرم ریزی داشت و وقتی دابی نفس میکشید احساس ارامش میکرد دلش میخواست دابی رو بغل کنه ولی هنوز از اینکه اون عاشقشه خبر دار نبود دابی و ا/ت یکم پیش هم بودن اما حرفی ردو بدل بینشون نشد تا پرستار اومد ا/ت با دابی خدافظی کرد و رفت ولی دابی یاد نوشته ای که توگا نشونش داد افتاد و یه نامه نوشت و گزاشت جلو در اتاق ا/ت و در اتاقشو زد و سریع در رفت و ا/ت درو باز کرد این ور و اونور رو نگاه کرد ولی کسی رو اونجا ندید وقتی خواست درو ببنده زمین رو دید که یه نامه اونجاست ورش داشت و خوند که تو نامه نوشته شده بود« ا/ت عزیزم ساعت ۸ شب به پارک کنار لیگ بیا چتر هم بیار چون فکر کنم قراره بارون بیاد من اون کسی ام که دوست داره درسته گفتم دم در اتاقت منو میبینی ولی حالا منو تو پارک میبینی سایونارا عشقم»
ا/ت حسابی شکه شده بود و تصمیم گرفت بره تا این فرد که عاشقشه رو ببینه بنابر این نامه رو تو پاکتش گزاشت و با خودش به داخل اتاقش برد و لبخند زد ولی هنوز گیج بود که کی اون نامه رو نوشته و یا حتی این نامه!!!!
تصمیم گرفت بره ببینه کیه ساعت ۶عصر بود و دو ساعت دیگه ا/ت باید بره پارک ، ا/ت یه کاپشن نازک سیاه رنگ با یه شلوارلی طوسی زاب دار پوشید و چتر هم برداشت و دوید به سمت پارک و خورد زمین و یه نفر درست روبه روی ا/ت بود و گفت
؟؟؟ : هی هی هی ا/ت حالت خوبه خوبی؟؟؟
ا/ت : اره... ا.. اره خوبم تو.. تو منو از کجا میشناسی؟
؟؟؟:من همونیم که هواتو داره، همونی که عاشق خودتو عطر تنته من همونم اره ا/ت
هوا خاکستری بود و نمه های بارون روی زمین میریختن و صحنه ی رویایی رو درست میکرد و نسیمی بسیار خنکی می وزید و صدای بارون هم در اون زمان فضای زیبایی رو درست میکردنند که ا/ت سرشو بالا گرفت و با چهره جذاب دابی مواجه شد که پرید بغل دابی و هردوتا شون روی زمین خیس افتادن و میخندیدن
دابی: خیلی منتظر این لحظه اعترافم به تو بودم!!!
ا/ت: پس حسم یک طرفه نبو....
هنوز حرف ا/ت تموم نشده بود که لبای گرم دابی روی لبای لطیف ا/ت قرار گرفت و اروم لبای ا/ت رو مک میزد و توی همون حالت روی زمین خیس نشستن و بارون هم نم نم میبارید و صحنه ی قشنگی شده بود که صدای عکس گرفتن اومد که هردوتاشون یهو حول کردن و دیدن توگا عکس گرفته و هردوتاشون به توگا حمله کردن حالا توگا بدو ا/ت و دابی بدو بعد از کلی دویدن و برگشتن به لیگ و جشن گرفتن^^
۸.۵k
۰۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.