خانواده ی من
خانواده ی من
پارت ۱۷
سوسعم : حتی به نظرم سرکان هم خیلی از تو خوشش میاد
آیبر: چطور مگه ؟؟
سوسعم : من خیلی حواسم به این دوتا بود که یه نقشه ای چیزی نکشن و بعد اذیتمون کنن تو این مدت متوجه شدم ولی مطمئن نبودم ولی الان دیگه مطمئنم این دوتا از تو آسدور خوششون میاد
آیبر : سوسعم من باید یه چیزی رو برات تعریف کنم
سوسعم : بگو عزیزم
آیبر : من و آسدور و جانر و سرکان دیروز اتفاقی ...
*یاستول اومد*
یاستول : سلام بچه ها چطورید چیکارا میکنید. عههه اون آسدور نیست ؟ اونم جانره که کنارش نشسته . داره به آسدور چی میگه این احمق؟ صبر کن من الان حقشو میذارم کف دستش
سوسعم : صبر کن یاستول ....رفت دیگه
آسدور : آره حق باتوئه اون بخش فیلم خیلی قشنگ بود
یاستول : تو پیش این چیکار میکنی اسدور جان ؟
اسدور : سلام صبحت بخیر
یاستول : سلام صبح بخیر پاشو بریم پیش ما
*دست آسدور رو کشید و بردش *
جانر : اوفففففف آخه به شماها چه
اسدور : یاستول دختر چته چیکار داری میکنی؟
یاستول : اوایل سال یادته چقدر اذیتمون کردن ؟ آسدور این همونیه که داداشاتو با رفیقش کتک زد
آسدور : آره یادمه ولی دیروز ما تصمیم گرفتیم باهم یه صفحه ی جدید باز کنیم
یاستول : دیروزززز؟؟؟ دیروز چی شد مگه
آیبر : من همه چیزو واستون تعریف میکنم
...
آسدور : ولی یاستول ببین اگه پسرا بفهمن اینارو تیکه تیکه میکنن این موضوع بین ما دختراس باشه ؟
سوسعم : من که دهنم قرصه به کسی چیزی نمیگم از من مطمئن باش
بورجو: ببین من الان متوجه یه چیزی شدم وقتی گفته بیاید باهم دوست بشیم و دیگه دعوا نکنیم یعنی دیگه به ما هم کاری ندارن ؟ یا فقط منظورشون شما دوتا بودین؟ چون من خیلی دلم میخواد اون نازلی رو بزنم
سوسعم: چه زدنی بورجو ؟ چی میگی؟ گفته دوست بشیم که بعدش مخ این دوتا رو بزنن بابا این دوتا ( سرکان و جانر ) از این دوتا خوششون میاد(اسدور و آیبر)
بورجو : هیعیییییی . ببین من الان فهمیدم که اگه اینو بقیه بفهمن فکر نمیکنم با یه دعوای ساده حل بشه ماجرا به اخراجشون از مدرسه ختم میشه
یاستول : دقیقا ، ولی شما دوتا به اون دوتا کله پوک محل نمیدید دیگه ؟ مگه نه ؟
آیبر : یاستول حالت خوبه یا تب داری ؟ من سایه ی سرکانو با تیر میزنم حالا بذارم بیاد دوست پسرم بشه ؟؟
یاستول : حق باتوئه چرت گفتم
اسدور : بگذریم ... بریم سرکلاس
^فردا توی پارتی^
بورجو :آیییی ای کاش منم باهاتون میومدم خرید خیلی چیزای قشنگی خریدین
اوزان : باز تو خبر داشتی و نرفتی من که خبرم نداشتم . خب میمردی به منم میگفتی
آیبر : این همه شماها ما رو اذیت میکنین ما هم یکم شما رو اذیت کردیم . هاااا خوبه حالا چه حسی داره
اوزان : ولم کن من اصلا شما دخترا رو درک نمیکنم اوففف دوستامم که نیومدن ایبر ، بابور کجاس ؟ چرا تو اینجایی اون نیست
پارت ۱۷
سوسعم : حتی به نظرم سرکان هم خیلی از تو خوشش میاد
آیبر: چطور مگه ؟؟
سوسعم : من خیلی حواسم به این دوتا بود که یه نقشه ای چیزی نکشن و بعد اذیتمون کنن تو این مدت متوجه شدم ولی مطمئن نبودم ولی الان دیگه مطمئنم این دوتا از تو آسدور خوششون میاد
آیبر : سوسعم من باید یه چیزی رو برات تعریف کنم
سوسعم : بگو عزیزم
آیبر : من و آسدور و جانر و سرکان دیروز اتفاقی ...
*یاستول اومد*
یاستول : سلام بچه ها چطورید چیکارا میکنید. عههه اون آسدور نیست ؟ اونم جانره که کنارش نشسته . داره به آسدور چی میگه این احمق؟ صبر کن من الان حقشو میذارم کف دستش
سوسعم : صبر کن یاستول ....رفت دیگه
آسدور : آره حق باتوئه اون بخش فیلم خیلی قشنگ بود
یاستول : تو پیش این چیکار میکنی اسدور جان ؟
اسدور : سلام صبحت بخیر
یاستول : سلام صبح بخیر پاشو بریم پیش ما
*دست آسدور رو کشید و بردش *
جانر : اوفففففف آخه به شماها چه
اسدور : یاستول دختر چته چیکار داری میکنی؟
یاستول : اوایل سال یادته چقدر اذیتمون کردن ؟ آسدور این همونیه که داداشاتو با رفیقش کتک زد
آسدور : آره یادمه ولی دیروز ما تصمیم گرفتیم باهم یه صفحه ی جدید باز کنیم
یاستول : دیروزززز؟؟؟ دیروز چی شد مگه
آیبر : من همه چیزو واستون تعریف میکنم
...
آسدور : ولی یاستول ببین اگه پسرا بفهمن اینارو تیکه تیکه میکنن این موضوع بین ما دختراس باشه ؟
سوسعم : من که دهنم قرصه به کسی چیزی نمیگم از من مطمئن باش
بورجو: ببین من الان متوجه یه چیزی شدم وقتی گفته بیاید باهم دوست بشیم و دیگه دعوا نکنیم یعنی دیگه به ما هم کاری ندارن ؟ یا فقط منظورشون شما دوتا بودین؟ چون من خیلی دلم میخواد اون نازلی رو بزنم
سوسعم: چه زدنی بورجو ؟ چی میگی؟ گفته دوست بشیم که بعدش مخ این دوتا رو بزنن بابا این دوتا ( سرکان و جانر ) از این دوتا خوششون میاد(اسدور و آیبر)
بورجو : هیعیییییی . ببین من الان فهمیدم که اگه اینو بقیه بفهمن فکر نمیکنم با یه دعوای ساده حل بشه ماجرا به اخراجشون از مدرسه ختم میشه
یاستول : دقیقا ، ولی شما دوتا به اون دوتا کله پوک محل نمیدید دیگه ؟ مگه نه ؟
آیبر : یاستول حالت خوبه یا تب داری ؟ من سایه ی سرکانو با تیر میزنم حالا بذارم بیاد دوست پسرم بشه ؟؟
یاستول : حق باتوئه چرت گفتم
اسدور : بگذریم ... بریم سرکلاس
^فردا توی پارتی^
بورجو :آیییی ای کاش منم باهاتون میومدم خرید خیلی چیزای قشنگی خریدین
اوزان : باز تو خبر داشتی و نرفتی من که خبرم نداشتم . خب میمردی به منم میگفتی
آیبر : این همه شماها ما رو اذیت میکنین ما هم یکم شما رو اذیت کردیم . هاااا خوبه حالا چه حسی داره
اوزان : ولم کن من اصلا شما دخترا رو درک نمیکنم اوففف دوستامم که نیومدن ایبر ، بابور کجاس ؟ چرا تو اینجایی اون نیست
۵.۸k
۲۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.