pt29
pt29
گیر افتادم
توی اون اتاق خرابه نشسته داشتم گریه می کردم که صدای باز شدن در زو شنیدم
دیدم یه لباس و نامه س
(از لباسی ک برات فرستادم خوشت اومد ات؟
شب میام خونه و تو باید اونو بپوشی فهمدی
ات:هی نگهبان
نگهبان:چیه؟
ات:من اینو نمیپوشم
نگهبان:باید بپوشیش وگرنه اقای جونگ کوک اعصبانی میشه
ات:خو بشه ب من چ
من اینو نمیپوشم
نگهبان:هی نگهبان
چیه؟
نگهبان:به اقا زنگ بزن بگو لباس رو نمیپوشه
نگهبان۲:دیوونه ای؟واسه مسئله کوچیک مزاحمشون بشیم
از جونت سیر شدی
نگهبان۱:خیله خب خودشون شب میاد بهشون میگیم
شب شد و نگهبانا به کوک گفتن و منو بردن پیشش
کوک:تا جایی ک یادمه بعت گفته بودم ک میخوام با اون لباس ببینمت پس چزا نمیبینم
ات:تو منو بکشی هم اونو نمیپوشم
کوک:همم اسم اون زنه حامله چی بود؟اها سوهی
بیچاره تازه داره بچه دار میشه بده که از دستش بده نه؟
ات:جونگ کوک(داد)به سوهی و بچش کاری نداشته باش!
کوک:تصمیمش با توعه یا لباسو میپوشی یاهممم
اعصبانیتم تبدیل ب ناراحتی شد
ات:....لباسه کجاس
کوک:لباسو ب خانوم بدید
رفتم لباسو پوشیدم
کوک:خیلی برازندته بهت میاد
ات:لباسو پوشیدم ب سوهی و بچش کاری نداشته باش!
کوک:ن ن ن یهو فازش عوض شد و باسردی تمام بهم گفت
کوک:اصلحه روی سرش میمونه اما شلیک نمیشه!
ات:چ چی
کوک:میتونی از دسشویی ها شروع کنی
ات:منظورت چیه
کوک:خنگی یا خودتو زدی ب خنگی؟معنی پوشیدن لباس خدمتکار یعنی چی از اسمش هم معلومه
ات:من کاری نمیکنم فهمیدی
کوک:نمد چرا ولی یهم سوهی و بچش ب سرم خورد!
ات:ه..
مجبور شدم که برم کار کنم
اون خونه بزرگ و این همه دسشویی....لعنتی
شروع کردم ب کار کردن
تا بقیه خدمتکار ها لومدن سمتم
&:اوو اینجارو زن اقای جئون داره دسشویی تمیز میکنه
با گوشیش ازم در اون حالت عکس گرفت
&:فک کن اینو بزارم تو اینترنت لایک زیادی میگیره
ات:پاکش کن!
&:چرا؟خب بدت میاد بقیه بفهمن؟
ات:پاکش کن!
&:نمیکمممم
ات:پاکش کن!!!
نمیک....
یه مشت محکم زدم تو صورتش جوری ک افتاد روی زمین
گوشیو گرفتم عکس و پاککردم از خودش یه عکسی گرفتمو گوشیو انداختم طرفش
ات:هرموقع خواستی دوباره اینکار رو بکنی این مشت رو به یاد بیار فهمیدی؟حالا گمشید!!
&:انتقام این سیلی رو میگیرم
ات:سیلی نه..مشت ابلح
&:بیان بریم ...
به اقای جونگ کوک میگم!
ات:هع اره عین ترسو ها برو پشت اون اقای حونگ کوکت قایم شو
بعد از چند دیقه جونگ کوک صدام زد
ات:کص.کش کارشو کرد
کوک:ات(داد)
ات:اومدممم
رفتم پیش جونک کوک و......
یه مجازاتی ب ات بدید ببینم کیا بدجنسن
هی حمایتم کن!
گیر افتادم
توی اون اتاق خرابه نشسته داشتم گریه می کردم که صدای باز شدن در زو شنیدم
دیدم یه لباس و نامه س
(از لباسی ک برات فرستادم خوشت اومد ات؟
شب میام خونه و تو باید اونو بپوشی فهمدی
ات:هی نگهبان
نگهبان:چیه؟
ات:من اینو نمیپوشم
نگهبان:باید بپوشیش وگرنه اقای جونگ کوک اعصبانی میشه
ات:خو بشه ب من چ
من اینو نمیپوشم
نگهبان:هی نگهبان
چیه؟
نگهبان:به اقا زنگ بزن بگو لباس رو نمیپوشه
نگهبان۲:دیوونه ای؟واسه مسئله کوچیک مزاحمشون بشیم
از جونت سیر شدی
نگهبان۱:خیله خب خودشون شب میاد بهشون میگیم
شب شد و نگهبانا به کوک گفتن و منو بردن پیشش
کوک:تا جایی ک یادمه بعت گفته بودم ک میخوام با اون لباس ببینمت پس چزا نمیبینم
ات:تو منو بکشی هم اونو نمیپوشم
کوک:همم اسم اون زنه حامله چی بود؟اها سوهی
بیچاره تازه داره بچه دار میشه بده که از دستش بده نه؟
ات:جونگ کوک(داد)به سوهی و بچش کاری نداشته باش!
کوک:تصمیمش با توعه یا لباسو میپوشی یاهممم
اعصبانیتم تبدیل ب ناراحتی شد
ات:....لباسه کجاس
کوک:لباسو ب خانوم بدید
رفتم لباسو پوشیدم
کوک:خیلی برازندته بهت میاد
ات:لباسو پوشیدم ب سوهی و بچش کاری نداشته باش!
کوک:ن ن ن یهو فازش عوض شد و باسردی تمام بهم گفت
کوک:اصلحه روی سرش میمونه اما شلیک نمیشه!
ات:چ چی
کوک:میتونی از دسشویی ها شروع کنی
ات:منظورت چیه
کوک:خنگی یا خودتو زدی ب خنگی؟معنی پوشیدن لباس خدمتکار یعنی چی از اسمش هم معلومه
ات:من کاری نمیکنم فهمیدی
کوک:نمد چرا ولی یهم سوهی و بچش ب سرم خورد!
ات:ه..
مجبور شدم که برم کار کنم
اون خونه بزرگ و این همه دسشویی....لعنتی
شروع کردم ب کار کردن
تا بقیه خدمتکار ها لومدن سمتم
&:اوو اینجارو زن اقای جئون داره دسشویی تمیز میکنه
با گوشیش ازم در اون حالت عکس گرفت
&:فک کن اینو بزارم تو اینترنت لایک زیادی میگیره
ات:پاکش کن!
&:چرا؟خب بدت میاد بقیه بفهمن؟
ات:پاکش کن!
&:نمیکمممم
ات:پاکش کن!!!
نمیک....
یه مشت محکم زدم تو صورتش جوری ک افتاد روی زمین
گوشیو گرفتم عکس و پاککردم از خودش یه عکسی گرفتمو گوشیو انداختم طرفش
ات:هرموقع خواستی دوباره اینکار رو بکنی این مشت رو به یاد بیار فهمیدی؟حالا گمشید!!
&:انتقام این سیلی رو میگیرم
ات:سیلی نه..مشت ابلح
&:بیان بریم ...
به اقای جونگ کوک میگم!
ات:هع اره عین ترسو ها برو پشت اون اقای حونگ کوکت قایم شو
بعد از چند دیقه جونگ کوک صدام زد
ات:کص.کش کارشو کرد
کوک:ات(داد)
ات:اومدممم
رفتم پیش جونک کوک و......
یه مجازاتی ب ات بدید ببینم کیا بدجنسن
هی حمایتم کن!
۷.۲k
۰۶ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.