پارت ¹²
پارت ¹²
.
.
.
.
.
.
ازدید راوی بعد کریسمس بهار
هردو اکو و اتسوشی لباس هاشون رو پوشیدن ( اسلاید دو ) البته اکوتاگاوا انکار برای دیدن ببرش بی تاقت بود چون سریع رسیده بود دم در پشتی اژانس و منتظر راشومون کوچولوش بود شاید یه قرار مخفیانه گذاشته بودن؟ اخه قرار ؟ چرا؟ مگه اونا همو همیشه نمیبینن؟ چون بخواطر بعد کریسمس کلی پرونده ریخت سر اژانس و مافیا برای همین وقت نمیکردن همو ببینن
وقتی اتسوشی بلاخره از در پشتی اژانس که پرنده هم اونجا پر نمیزد اومد بیرون تا اکوتاگاوا رو دیدی دوید سمتش و پرید بغلش
اکوتاگاوا: هی هی اروم ببر کوچولوم
اتسوشی: دلم برات تنگ شده بود
اکوتاگاوا اتسوشی رو بالا کشید که باعث شد پاهاش از زمین جدا بشه و برای این که نیفته ناخوداگاه پاهاشو دور کمر اکوتاگاوا حلقه کرد
اتسوشی: نـ.... نکن خجالت میکشم
اکوتاگاوا: هه هه هه ( مثلا خنده 🥴)باشه
و اتسوشی رو گذاشت زمین و دست در دست هم به سمت کافه رستورانه نسبتا بزرگ و خوش فضایی حرکت کردن وایسین یه تصویر ذهنی از اون کافه رستوران بهتون بدم تصور کنید وارد کافه رستورانه نسبتا بزرگ میشید که اونجا پر از انواع گیاها هست و در کنار میز صندوقدار یک قفسه ی پر از کتاب هست و بعضی ها دارن در سکوت همراه چای کتاب میخونن و بعضی ها هم با انرژی و صدای کم همراه غذا خوردن باهم صحبت میکنن برگردیم به خط داستان
.
بعد از خریدن دوتا ساندویچ درحالی که اتسوشی با شوق اتفاق هایی که از کریسمس تا الان افتاده بود میگفت و اکوتاگاوا با صبر و حوصله و اشتیاق در سکوت گوش میداد( اسلاید دو )
.
بعد از اینکه به پارک رفتن هردو در سکوت مشغول خوردن غذاشون بودن که اکوتاگاوا سکوت رو شکست
اکوتاگاوا: اتسوم؟
اتسوشی: هوم چیزی شده؟
اکوتاگاوا: نه فقط کی به اژانس و مافیا بگیم باهمیم
اتسوشی دست از خوردن برداشت و با سکوت به زمین خیره شده
اکوتاگاوا: ببرم؟ من که نمیخوام ناراحتت کنم منظورم اینکه قرار شد منو تو اول با هم باشیم اگه همهدچیز خوب بود تو میگی که منو به عنوان دوست پسر قبول کردی و به بقیه میگیم با همیم
اتسوشی: .....
اکوتاگاوا ببرش رو بغل کرد
اکوتاگاوا: گومن ( ببخشید )
اتسوشی: نه اکو من باید بگم ببخشید دارم تورو هم ناراحت میکنم گومن گومن گوــ......
اشکای چشماش اجازه ی الان رو بهش ندادن و بیشتر اکوتاگاوا ببرش رو به خودش نزدیک تر کرد بعد چند دقیقه از بغلش کشیدتش بیرون و اشکاش رو پاک کرد
اکوتاگاوا: بیخیال من ناراحت نیستم بهت وقت میدم تا منو قبول کنی به عنوان دوست پسرت
اتسوشی: وقتم تا کیه ؟
اکوتاگاوا ادای اینکه مثلا داره به ساعتش نگاه میکنه رو در اورده و بر گشت سمت اتسوشی
اکوتاگاوا:
.
.
چون الان پارت دادم چوچوم( دوسته مجازیم)پارم میکنه 🙂
.
.
.
.
.
.
ازدید راوی بعد کریسمس بهار
هردو اکو و اتسوشی لباس هاشون رو پوشیدن ( اسلاید دو ) البته اکوتاگاوا انکار برای دیدن ببرش بی تاقت بود چون سریع رسیده بود دم در پشتی اژانس و منتظر راشومون کوچولوش بود شاید یه قرار مخفیانه گذاشته بودن؟ اخه قرار ؟ چرا؟ مگه اونا همو همیشه نمیبینن؟ چون بخواطر بعد کریسمس کلی پرونده ریخت سر اژانس و مافیا برای همین وقت نمیکردن همو ببینن
وقتی اتسوشی بلاخره از در پشتی اژانس که پرنده هم اونجا پر نمیزد اومد بیرون تا اکوتاگاوا رو دیدی دوید سمتش و پرید بغلش
اکوتاگاوا: هی هی اروم ببر کوچولوم
اتسوشی: دلم برات تنگ شده بود
اکوتاگاوا اتسوشی رو بالا کشید که باعث شد پاهاش از زمین جدا بشه و برای این که نیفته ناخوداگاه پاهاشو دور کمر اکوتاگاوا حلقه کرد
اتسوشی: نـ.... نکن خجالت میکشم
اکوتاگاوا: هه هه هه ( مثلا خنده 🥴)باشه
و اتسوشی رو گذاشت زمین و دست در دست هم به سمت کافه رستورانه نسبتا بزرگ و خوش فضایی حرکت کردن وایسین یه تصویر ذهنی از اون کافه رستوران بهتون بدم تصور کنید وارد کافه رستورانه نسبتا بزرگ میشید که اونجا پر از انواع گیاها هست و در کنار میز صندوقدار یک قفسه ی پر از کتاب هست و بعضی ها دارن در سکوت همراه چای کتاب میخونن و بعضی ها هم با انرژی و صدای کم همراه غذا خوردن باهم صحبت میکنن برگردیم به خط داستان
.
بعد از خریدن دوتا ساندویچ درحالی که اتسوشی با شوق اتفاق هایی که از کریسمس تا الان افتاده بود میگفت و اکوتاگاوا با صبر و حوصله و اشتیاق در سکوت گوش میداد( اسلاید دو )
.
بعد از اینکه به پارک رفتن هردو در سکوت مشغول خوردن غذاشون بودن که اکوتاگاوا سکوت رو شکست
اکوتاگاوا: اتسوم؟
اتسوشی: هوم چیزی شده؟
اکوتاگاوا: نه فقط کی به اژانس و مافیا بگیم باهمیم
اتسوشی دست از خوردن برداشت و با سکوت به زمین خیره شده
اکوتاگاوا: ببرم؟ من که نمیخوام ناراحتت کنم منظورم اینکه قرار شد منو تو اول با هم باشیم اگه همهدچیز خوب بود تو میگی که منو به عنوان دوست پسر قبول کردی و به بقیه میگیم با همیم
اتسوشی: .....
اکوتاگاوا ببرش رو بغل کرد
اکوتاگاوا: گومن ( ببخشید )
اتسوشی: نه اکو من باید بگم ببخشید دارم تورو هم ناراحت میکنم گومن گومن گوــ......
اشکای چشماش اجازه ی الان رو بهش ندادن و بیشتر اکوتاگاوا ببرش رو به خودش نزدیک تر کرد بعد چند دقیقه از بغلش کشیدتش بیرون و اشکاش رو پاک کرد
اکوتاگاوا: بیخیال من ناراحت نیستم بهت وقت میدم تا منو قبول کنی به عنوان دوست پسرت
اتسوشی: وقتم تا کیه ؟
اکوتاگاوا ادای اینکه مثلا داره به ساعتش نگاه میکنه رو در اورده و بر گشت سمت اتسوشی
اکوتاگاوا:
.
.
چون الان پارت دادم چوچوم( دوسته مجازیم)پارم میکنه 🙂
۲.۸k
۲۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.