𝙢𝙖𝙜𝙝𝙚𝙝 𝙢𝙞𝙨𝙝𝙚𝙝 𝟭𝟰
خلاصه یه عالمه فحشم داد ا/ت هم فقط قهقه میزد . وقتی میخندید حس خوبی بهم دست میداد . باید بهش میگفتم . بهش میگفتم که چقدر دوسش دارم . نشستیم سر میز که غذا بخوریم . انواع اقسام غذا ها رو آوردن . ا/ت که خیلی معلوم بود گشنشه با اشتها شروع به خوردن کرد . من جای اون دل درد گرفتم از بس که خورد .
+ ( با دهن پر ) کوک ... اومم ... دوکبوکی رو بده بهم ... اومم .
_ بیا . فردا سر زندگی منو نخوری شانس آوردم .
غذا پرید توی گلوش و پشت سر هم سرفه میکرد . دوید سمت دستشویی .
جیهوپ : خفه شو . خب ؟؟ فقط خفه شو .
من و هوپی دویدیم سمت دستشویی . با نگرانی فراوان گفتم : ا/ت عشقم خوبی ؟؟
سرفه هاش بیشتر شد . جیهوپ پس گردنمو گرفت و پرتم کرد اونور . بالاخره حالش خوب شد و دوباره اومد نشست .
+ جونگکوک .
_ بله ؟؟
+ منظورت از اون حرف چی بود ؟
_ من به هوپی گفتم . اینکه .... عاشقتم .
یه لحظه مات صورتم موند . با حیرت نگاهم میکرد . هیچی نمیگفت .
_ ا/ت ؟؟
+ ه .. ها ؟؟ چـ .. چیه ؟
_ تو هم ... دوستم دارم ؟
هیچی نگفت . زل زد بهم و بعد از چند ثانیه خودشو انداخت توی بغلم . نزدیک بود از روی صندلی بیوفتم .
+ بیشتر از چیزی که فکرشو بکنی .
ذوقم حد و مرز نداشت .
جیهوپ : ا/تتتتت میتونستی با منم یه مشورت بکنی هااااا .
+ عاااا .... ببخشید . تو موافقی ؟؟
جیهوپ : با شناختی که من از کوک و تو دارم نه .
+ و _ : چیییییییی ؟؟
جیهوپ : شوخی کردم خوشبخت شین 😂 .
+ 😄 .
_ 😂 .
_ همین امروز بریم برای عروسیمون خرید کنیم . بدوووو .
+ چی ؟؟ الان ؟؟
_ نه پس یه ماه دیگه .
+ باشه ولی هوپی هم باید بیاد .
هوپی : زدی تو هدف آبجی . میرم آماده بشم .
_ بدو دیر نکنی . ا/ت تو هم بیا بریم اماده شی .
+ من که لباسام پیشم نیستن .
_ ما اینجا همه جور لباسی داریم تو فقط بیا .
+ اومدمممم .
+ ( با دهن پر ) کوک ... اومم ... دوکبوکی رو بده بهم ... اومم .
_ بیا . فردا سر زندگی منو نخوری شانس آوردم .
غذا پرید توی گلوش و پشت سر هم سرفه میکرد . دوید سمت دستشویی .
جیهوپ : خفه شو . خب ؟؟ فقط خفه شو .
من و هوپی دویدیم سمت دستشویی . با نگرانی فراوان گفتم : ا/ت عشقم خوبی ؟؟
سرفه هاش بیشتر شد . جیهوپ پس گردنمو گرفت و پرتم کرد اونور . بالاخره حالش خوب شد و دوباره اومد نشست .
+ جونگکوک .
_ بله ؟؟
+ منظورت از اون حرف چی بود ؟
_ من به هوپی گفتم . اینکه .... عاشقتم .
یه لحظه مات صورتم موند . با حیرت نگاهم میکرد . هیچی نمیگفت .
_ ا/ت ؟؟
+ ه .. ها ؟؟ چـ .. چیه ؟
_ تو هم ... دوستم دارم ؟
هیچی نگفت . زل زد بهم و بعد از چند ثانیه خودشو انداخت توی بغلم . نزدیک بود از روی صندلی بیوفتم .
+ بیشتر از چیزی که فکرشو بکنی .
ذوقم حد و مرز نداشت .
جیهوپ : ا/تتتتت میتونستی با منم یه مشورت بکنی هااااا .
+ عاااا .... ببخشید . تو موافقی ؟؟
جیهوپ : با شناختی که من از کوک و تو دارم نه .
+ و _ : چیییییییی ؟؟
جیهوپ : شوخی کردم خوشبخت شین 😂 .
+ 😄 .
_ 😂 .
_ همین امروز بریم برای عروسیمون خرید کنیم . بدوووو .
+ چی ؟؟ الان ؟؟
_ نه پس یه ماه دیگه .
+ باشه ولی هوپی هم باید بیاد .
هوپی : زدی تو هدف آبجی . میرم آماده بشم .
_ بدو دیر نکنی . ا/ت تو هم بیا بریم اماده شی .
+ من که لباسام پیشم نیستن .
_ ما اینجا همه جور لباسی داریم تو فقط بیا .
+ اومدمممم .
۲۱.۱k
۰۷ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.