My designer, season two part⁶
ات ویو
از لج سئوجون یه لباس باز پوشیدم
(اسلاید دو)
وارد مهمونی شدم سئوجون رو ديدم الان کارد میزدی خون در نمیاومد
ات:سلام به همه لی ات هستم
سئوجون دم گوش ات میگه
جون:این چیه پوشیدی
ات:به تو چه
جون:بریم خونه نشونت میدم که ربط داره یا نه
يه مرده:اقای لی سئوجون همسر واقعا زیبایی دارین
جون:زیباست ولی فقط من حق دارم اینو بگم
مرده:باشه عصبانی نشین
جون:عشقم بیا بریم پیش بقیه
سئوجون یه لیدان شراب قرمز میگیره و طوری خودشو میندازه رو ات
ات:چیکار کردی
جون:عشقم حواسم نبود اینحا یه اتاق لباس اس برو عوض کن
ات:خیلی خب
ات
رفتم اونجا این فکر کرده کوتاه میام یه لباس باز تر پیدا کردم و پوشیدم (اسلاید سه)هرچقدرم که معذب باشم تورو دیوونع میکنم
داشتم بر میگشتم که پام لیز خورد یکی منو گرفت
ات:ممنون
دیدم تهیونگ بود
چند لحظه بهش خیره شدم دلم واسع دیدن این چشما تنگ شده بود
ته
ات روگرفتم ولی نميتونستم ازش چشم بر دارم یعنی بعد دوسال هنوزم دوسش دارم نه من ازش متنفرم ناخواسته دستامو ول کردم واون افتاد زمین بی توجه شدم بهش و رفتم اونطرف
ات
به ولا حقمه
جون:گفتم لباساتو عوض کن ولی رفتی بدترشو پوشیدی از جونت سیر شدی تازشم چرا بغل اون بودی
ات:افتادم
جون:فقط بریم خونه دارم برات
مهمونی تموم شدم همه رفتن
ته:شب بخیر یون آه
آه:تهیونگ هنوز ات رو دوست داری نه
ته:نمیدونم میخوام بخوابم
آه:باشه شبت بخیر
آه
یه چیزی درس نیست چرا سئوجون دروغ گفت
ات
ما برگشتیم خونه قیافه سئوجون میگفت شب طولانی ای درپیش داریم بهرحال که میدونستم
بلایک برو پارت بعدی ❤️❤️
از لج سئوجون یه لباس باز پوشیدم
(اسلاید دو)
وارد مهمونی شدم سئوجون رو ديدم الان کارد میزدی خون در نمیاومد
ات:سلام به همه لی ات هستم
سئوجون دم گوش ات میگه
جون:این چیه پوشیدی
ات:به تو چه
جون:بریم خونه نشونت میدم که ربط داره یا نه
يه مرده:اقای لی سئوجون همسر واقعا زیبایی دارین
جون:زیباست ولی فقط من حق دارم اینو بگم
مرده:باشه عصبانی نشین
جون:عشقم بیا بریم پیش بقیه
سئوجون یه لیدان شراب قرمز میگیره و طوری خودشو میندازه رو ات
ات:چیکار کردی
جون:عشقم حواسم نبود اینحا یه اتاق لباس اس برو عوض کن
ات:خیلی خب
ات
رفتم اونجا این فکر کرده کوتاه میام یه لباس باز تر پیدا کردم و پوشیدم (اسلاید سه)هرچقدرم که معذب باشم تورو دیوونع میکنم
داشتم بر میگشتم که پام لیز خورد یکی منو گرفت
ات:ممنون
دیدم تهیونگ بود
چند لحظه بهش خیره شدم دلم واسع دیدن این چشما تنگ شده بود
ته
ات روگرفتم ولی نميتونستم ازش چشم بر دارم یعنی بعد دوسال هنوزم دوسش دارم نه من ازش متنفرم ناخواسته دستامو ول کردم واون افتاد زمین بی توجه شدم بهش و رفتم اونطرف
ات
به ولا حقمه
جون:گفتم لباساتو عوض کن ولی رفتی بدترشو پوشیدی از جونت سیر شدی تازشم چرا بغل اون بودی
ات:افتادم
جون:فقط بریم خونه دارم برات
مهمونی تموم شدم همه رفتن
ته:شب بخیر یون آه
آه:تهیونگ هنوز ات رو دوست داری نه
ته:نمیدونم میخوام بخوابم
آه:باشه شبت بخیر
آه
یه چیزی درس نیست چرا سئوجون دروغ گفت
ات
ما برگشتیم خونه قیافه سئوجون میگفت شب طولانی ای درپیش داریم بهرحال که میدونستم
بلایک برو پارت بعدی ❤️❤️
۶.۷k
۰۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.