𝐏𝐀𝐑𝐓 ⁴⁵
عمیق مثل دریا ( ᎠᎬᎬᏢ ᏞᏆᏦᎬ ͲᎻᎬ ՏᎬᎪ)𝐏𝐀𝐑𝐓 ⁴⁵
خخخخخ شوخی کردم من
منظورم از اونپایانهپایان گذشته بوده
هاری ویو:
رفتم تو کافه ایی که قبلا کار میکردم کمی پول داشتم اما باید بیشترجمع میکردم از اینجابرم واگرنه هوسوک رو میکشت اگر یهلحظه تو سئول میدیدنم. میرم سمت روستا های بوسان.......به همراه قطار رسیدم بوسان از قبل اونجا یه خونه گرفتم سوار تاکسی شدم و آدرس رو به راننده دادم خونه کوچیکی بود اما برای من خوب بود شروع کردم گردگیری + آخ کمرم مامانی کجایی که دختر داره روز به روز بدبخت تر میشه کاشکی میدونستم قبرت کجاست میومدم پیش تو و بابا هیع . صدای در خونه اومد رفتم سمت در یه پیرزنبود ٪ سلام دخترم + سلام بفرمایید ٪ میخاستم بگم که میشه بیای کمکم من یه چیزی هست رو بلند کنم پامدرد میکنه نمیتونم شوهرم هم نیستش + به روی چشم. رفتیم خونه اشون رو به رو بود حیاط پر از گل های قشنگ + چقدر حیاط شما قشنگه . پیرزنه: از قبلا خیلی گل دوست داشتم تازه میدونستی گل ها حداقل پانزده سال عمر میکنن من میتونم کاری کنم که اونا بیشتر عمر کنن + قدرت مامورایی دارین ؟ . خندید و گفت : نه عزیزم یه دارو درست کردم + آهان . رفتیم داخل کمکش کردم + خب دیگه من میرم . پیرزنه: دستت درد نکنه دخترم جدید اومدی؟ + بله امروز اومدم . پیرزنه: بیشتر سر بزن اینجا خوشحال میشم + چشم سر وقت میام با لبخند از همدیگه خداحافظی کردیم رفتم خونه دوباره شروع کردن به گردگیری تقریبا شب شده بود + پس چرا وسایل رو نیاورده ان بزار زنگ بزنم......الو سلام آقا....بله اسباب کشی وسایل به اسم کیم هاری داشتین میخواستم دلیلشو بپرسم چرا هنوز نیومده......آه پس مشکل پیش اومده فردا ساعت هشت برسه دیگه.....ممنون خداحافظ......عفففف حالا چیکار کنم روی چی بخوابم آها. رفتم در خونه ی همون پیر زنه رو زدم + سلام خاله
خب میخواستم....میخواستم .پیرزن: راحت باش + میخواستم ازتون درخواست بکنم بهم ملافه و بالش بدین چون هنوز وسایل نرسیده . پیرزن: میخوای بیا داخل امشب اینجا بخواب + نه ممنون . پیرزن: چند لحظه صبر کن.....بهم ملافه و بالش داد و ازش تشکر کردم و رفتم داخل خونه چون پنچره اتاقم بزرگ بود ازشون خواسته بودم که جایی درست کنن تا بتونیم کنار پنچره جای نشسته ان باشه و این پنجره رو به دریا بود ( میزارم ) ملافه رو پهن کردم روی جایگاه کنار پنجره و به دریا خیره شدم نگران بقیه بودم نگاهی به ماه کردم کامل بود
هوسوک ویو:
like±²⁰
خخخخخ شوخی کردم من
منظورم از اونپایانهپایان گذشته بوده
هاری ویو:
رفتم تو کافه ایی که قبلا کار میکردم کمی پول داشتم اما باید بیشترجمع میکردم از اینجابرم واگرنه هوسوک رو میکشت اگر یهلحظه تو سئول میدیدنم. میرم سمت روستا های بوسان.......به همراه قطار رسیدم بوسان از قبل اونجا یه خونه گرفتم سوار تاکسی شدم و آدرس رو به راننده دادم خونه کوچیکی بود اما برای من خوب بود شروع کردم گردگیری + آخ کمرم مامانی کجایی که دختر داره روز به روز بدبخت تر میشه کاشکی میدونستم قبرت کجاست میومدم پیش تو و بابا هیع . صدای در خونه اومد رفتم سمت در یه پیرزنبود ٪ سلام دخترم + سلام بفرمایید ٪ میخاستم بگم که میشه بیای کمکم من یه چیزی هست رو بلند کنم پامدرد میکنه نمیتونم شوهرم هم نیستش + به روی چشم. رفتیم خونه اشون رو به رو بود حیاط پر از گل های قشنگ + چقدر حیاط شما قشنگه . پیرزنه: از قبلا خیلی گل دوست داشتم تازه میدونستی گل ها حداقل پانزده سال عمر میکنن من میتونم کاری کنم که اونا بیشتر عمر کنن + قدرت مامورایی دارین ؟ . خندید و گفت : نه عزیزم یه دارو درست کردم + آهان . رفتیم داخل کمکش کردم + خب دیگه من میرم . پیرزنه: دستت درد نکنه دخترم جدید اومدی؟ + بله امروز اومدم . پیرزنه: بیشتر سر بزن اینجا خوشحال میشم + چشم سر وقت میام با لبخند از همدیگه خداحافظی کردیم رفتم خونه دوباره شروع کردن به گردگیری تقریبا شب شده بود + پس چرا وسایل رو نیاورده ان بزار زنگ بزنم......الو سلام آقا....بله اسباب کشی وسایل به اسم کیم هاری داشتین میخواستم دلیلشو بپرسم چرا هنوز نیومده......آه پس مشکل پیش اومده فردا ساعت هشت برسه دیگه.....ممنون خداحافظ......عفففف حالا چیکار کنم روی چی بخوابم آها. رفتم در خونه ی همون پیر زنه رو زدم + سلام خاله
خب میخواستم....میخواستم .پیرزن: راحت باش + میخواستم ازتون درخواست بکنم بهم ملافه و بالش بدین چون هنوز وسایل نرسیده . پیرزن: میخوای بیا داخل امشب اینجا بخواب + نه ممنون . پیرزن: چند لحظه صبر کن.....بهم ملافه و بالش داد و ازش تشکر کردم و رفتم داخل خونه چون پنچره اتاقم بزرگ بود ازشون خواسته بودم که جایی درست کنن تا بتونیم کنار پنچره جای نشسته ان باشه و این پنجره رو به دریا بود ( میزارم ) ملافه رو پهن کردم روی جایگاه کنار پنجره و به دریا خیره شدم نگران بقیه بودم نگاهی به ماه کردم کامل بود
هوسوک ویو:
like±²⁰
۵۸.۸k
۲۳ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.