تابع قوانین جمهوری اسلامی
تابع قوانین جمهوری اسلامی
از بغل یونجون درومدم و دستای یونجونو از جلوی دیدم برداشتم و با جسم خونیه یجی که توسط اسلحه ی هیونجین ایجاد شده بود جیغ دردناک و بلندی کشیدم و به سمتش رفتم و جسمشو توی بغلم گرفتم
+ نهههه یجی هق هق نه خواهش میکنم نباید ترکم کنی نه خواهش میکنم نرو بدون تو نمیتونم زندگی کنم دیگه کی وقتی شبا کابوس میدیدم و میترسیدم بیاد و بغلم کنه دیگه کی وقتی سردگمم بهم کمک کنه دیگه کی برام خواهری و مادری بکنه ها ؟ جواب بده هق هق نباید بری
دست بی جون و خونیشو روی صورتم گذاشت و با لبخندی که همیشه توی هر شرایطی روی لباش بود باهام حرف زد
°ات...خوشح.. خوشحالم که...تونستم...بلاخره به...به یه دردی بخورم... وقتی تازه اومد بودم پیشت... همیشه اشتباه میکردم...اما..اما تو هیچوقت سرم داد نکشیدی یا سرزنشم نکردی... میدونی وقتی شبا بهم زنگ میزدی که کابوس دیدی و ازم میخواستی بیام پیشت چقدر خوشحال میشدم؟ ات بهترین لحظه های عمر من لحظه هایی بود که در کنار تو بودم اگه تو نبودی من زیر بار تحقیر های بابام و مامانم و هیونجین خودکشی میکردم اما تو امید من برای ادامه زندگی شدی ات دوست دارم و همیشه از اون بالا مراقب تو خواهم بود لطفاً قوی تر شو من پشتتم:)
اینهارو گفت و چشماش رو روم بست و دستش از روی گونم به زمین افتاد
+ یجی...نه...داری باهام شوخی میکنی؟ این شوخی رو باهام نکن هق هق نهههه خواهش میکنم بیدارشو خواهش میکنم یجی خواهش میکنم دوست عزیزم خواهش میکنم تورو خدا بیدار شو
همینطور که بدن سردشو توی دست گرفته بودم و زجه میزدم نگاهم به هیون خورد که خیلی بیخیال داشت اسلحه شو تمیز میکرد
+ هوانگ هیونجین هق هق چطور تونستی؟... چطور هق هق اون خواهرت بود... چطور اینقدر بی رحمی هق هق ازت متنقرم ازت شکایت میکنم باید بری زندان هوانگ هیونجین هق هق باید تقاص پس بدی فهمیدی هق هق
یک ماه بعد از مرگ یجی:
بیشتر روز هام خودمو توی اتاق تاریکم حبس و زندانی کرده بودم و شب ها هم با شیشه های مشروب میرفتم کنار قبر یجی هیونجین تو این مدت یکی از شرکت هاش ورشکست شده بود و داشت دوباره میساختش فلیکس و لینو بارها اومدن جلوی در خونم تا بلکه بخوام از این خونه ی سرد و تاریک در بیام اما فایده ای نداشت من تمام زندگیمو از دست داده بودم...
از بغل یونجون درومدم و دستای یونجونو از جلوی دیدم برداشتم و با جسم خونیه یجی که توسط اسلحه ی هیونجین ایجاد شده بود جیغ دردناک و بلندی کشیدم و به سمتش رفتم و جسمشو توی بغلم گرفتم
+ نهههه یجی هق هق نه خواهش میکنم نباید ترکم کنی نه خواهش میکنم نرو بدون تو نمیتونم زندگی کنم دیگه کی وقتی شبا کابوس میدیدم و میترسیدم بیاد و بغلم کنه دیگه کی وقتی سردگمم بهم کمک کنه دیگه کی برام خواهری و مادری بکنه ها ؟ جواب بده هق هق نباید بری
دست بی جون و خونیشو روی صورتم گذاشت و با لبخندی که همیشه توی هر شرایطی روی لباش بود باهام حرف زد
°ات...خوشح.. خوشحالم که...تونستم...بلاخره به...به یه دردی بخورم... وقتی تازه اومد بودم پیشت... همیشه اشتباه میکردم...اما..اما تو هیچوقت سرم داد نکشیدی یا سرزنشم نکردی... میدونی وقتی شبا بهم زنگ میزدی که کابوس دیدی و ازم میخواستی بیام پیشت چقدر خوشحال میشدم؟ ات بهترین لحظه های عمر من لحظه هایی بود که در کنار تو بودم اگه تو نبودی من زیر بار تحقیر های بابام و مامانم و هیونجین خودکشی میکردم اما تو امید من برای ادامه زندگی شدی ات دوست دارم و همیشه از اون بالا مراقب تو خواهم بود لطفاً قوی تر شو من پشتتم:)
اینهارو گفت و چشماش رو روم بست و دستش از روی گونم به زمین افتاد
+ یجی...نه...داری باهام شوخی میکنی؟ این شوخی رو باهام نکن هق هق نهههه خواهش میکنم بیدارشو خواهش میکنم یجی خواهش میکنم دوست عزیزم خواهش میکنم تورو خدا بیدار شو
همینطور که بدن سردشو توی دست گرفته بودم و زجه میزدم نگاهم به هیون خورد که خیلی بیخیال داشت اسلحه شو تمیز میکرد
+ هوانگ هیونجین هق هق چطور تونستی؟... چطور هق هق اون خواهرت بود... چطور اینقدر بی رحمی هق هق ازت متنقرم ازت شکایت میکنم باید بری زندان هوانگ هیونجین هق هق باید تقاص پس بدی فهمیدی هق هق
یک ماه بعد از مرگ یجی:
بیشتر روز هام خودمو توی اتاق تاریکم حبس و زندانی کرده بودم و شب ها هم با شیشه های مشروب میرفتم کنار قبر یجی هیونجین تو این مدت یکی از شرکت هاش ورشکست شده بود و داشت دوباره میساختش فلیکس و لینو بارها اومدن جلوی در خونم تا بلکه بخوام از این خونه ی سرد و تاریک در بیام اما فایده ای نداشت من تمام زندگیمو از دست داده بودم...
۵۱۴
۱۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.