دنیای تاریک من :)
#دنیای_تاریک_من 🌘
پارت :1
صدای کفش هاش محیط رو از سکوت درآورده بود مردی با موهای طوسی و لباس های سیاه و کفش های سیاه وفندکی دردستش که روش ستاره ای حک شده بود وارد سالن شد همه از زیباییش دهنشون باز مونده بود اما لینو به هیچکدوم نگاهم نمیکرد و خیلی بیتفاوت به راهش ادامه میداد که یکی داد زد
- اوه ر... ر ...رئیس
عجله کنید همتون برید سرکارتون
و بعد به لینو تعظيم کرد و به پشت سرش راه افتاد و سعی کرد از همه ی مشکلات شرکت حرف بزنه و بعد گفت : رئیس چرا امروز اومدین شرکت آخه خیلی کم پیش میاد که بیاید شرکت مشکلی پیش اومده؟
لینو با قیافه ی پوکر برگشت و گفت :یا(هی)نام سوری انگار امروز هوس مردن کردییی؟! به تو ربطی نداره وبرگشت رفت اتاقش .
رفت روی کاناپه نشست و گفت آه آخه چرا اینقدر فضول و پر حرفه.
(لینو شرکت ساخت بازی های کامپیوتری دارد که یکی از بهترین شرکت های کره ست و خودش خیلی به اون شرکت نمیره و کارهای شرکت رو با گوشیش و دوربینا حل میکنه)
از روی کاناپه بلند شد و یک قهوه درست کرد و به پنت هوس شرکتش رفت و داشت شهرو نگاه میکرد که دید یک دزد داره فرار میکنه و پشت سرش یک زن با گریه میدوه و چند تا پلیس اون دزد و میگیرن و کیف زن رو بهش میدن و همه جا شلوغ میشه.
اههه لعنت بهش آرامشم و خراب کردن لینو میگه و خیلی بی اهمیت برمیگرده داخل و قهوشو میندازه آشغال و میشینه پشت میزش که یکی در رو میزنه ...
ادامه داره😌나댜
پارت :1
صدای کفش هاش محیط رو از سکوت درآورده بود مردی با موهای طوسی و لباس های سیاه و کفش های سیاه وفندکی دردستش که روش ستاره ای حک شده بود وارد سالن شد همه از زیباییش دهنشون باز مونده بود اما لینو به هیچکدوم نگاهم نمیکرد و خیلی بیتفاوت به راهش ادامه میداد که یکی داد زد
- اوه ر... ر ...رئیس
عجله کنید همتون برید سرکارتون
و بعد به لینو تعظيم کرد و به پشت سرش راه افتاد و سعی کرد از همه ی مشکلات شرکت حرف بزنه و بعد گفت : رئیس چرا امروز اومدین شرکت آخه خیلی کم پیش میاد که بیاید شرکت مشکلی پیش اومده؟
لینو با قیافه ی پوکر برگشت و گفت :یا(هی)نام سوری انگار امروز هوس مردن کردییی؟! به تو ربطی نداره وبرگشت رفت اتاقش .
رفت روی کاناپه نشست و گفت آه آخه چرا اینقدر فضول و پر حرفه.
(لینو شرکت ساخت بازی های کامپیوتری دارد که یکی از بهترین شرکت های کره ست و خودش خیلی به اون شرکت نمیره و کارهای شرکت رو با گوشیش و دوربینا حل میکنه)
از روی کاناپه بلند شد و یک قهوه درست کرد و به پنت هوس شرکتش رفت و داشت شهرو نگاه میکرد که دید یک دزد داره فرار میکنه و پشت سرش یک زن با گریه میدوه و چند تا پلیس اون دزد و میگیرن و کیف زن رو بهش میدن و همه جا شلوغ میشه.
اههه لعنت بهش آرامشم و خراب کردن لینو میگه و خیلی بی اهمیت برمیگرده داخل و قهوشو میندازه آشغال و میشینه پشت میزش که یکی در رو میزنه ...
ادامه داره😌나댜
۱.۶k
۲۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.