p3
p3
ویو لیا از کلبه رفتم بیرون رفتم به سمت جنگل حالم خیلی بد بود دلم گرفته بود یه دفعه به خودم اومدم دیدم وسط ناکجاآبادم کلبه معلوم نمیشد همه جا پر درخت بود
ته:سریع تنها رفتم دنبال لیا دسشویی نبود رفتم وسط جنگل
پرش زمانی شب ۹:۴۶ دقیقه
ویو ته
دیدم که لیا یه گوشه نشسته صداش کردم لیاااااا(داد که نه عربدههه)
سریع لیا رو بغل کردم
ویو لیا
ته یه دفعه پرید بغلم موهامو نوازش کرد و گفت حالت خوبه گفتم ارع
لیا:دخترا رو پیدا کردی
ته:اره جیمین کوک اونارو بردن...ولی متاسفانه الان دوتامون گم شدیم
لیا:ته میتونم یه چی بگم
ته:ارع میتونی
لیا:من با پای خودم نیومدم توی جنگل
ته:یعنی چی؟(کمی داد)
لیا:م......من دیشب یه چیزی دیدم و.......و داشتم میرفتم دسشویی یه دفعه گوشم سوت کشید خیره شدم به یه درختو وقتی به خودم اومدم دیدم وسط جنگلم(با بغض)
ویو لیا
نتونستم بغضمو کنترل کنمو زدم زیر گریه
ته:لی......لیا لطفا گریه نکن
لیا:چطور گریه نکنم خیر سرم از وقتی به این جنگله اومدم دیوونه شدم
ته:لیا رو بغل کردمو سرشو بوسیدمو موهاشو نوازش کردم بعد از چند دقیقه اروم شد
ته:لیا
لیا:بله
ته:را....راستش م..م...من عاشقت شدم
لیا:......
ته:اروم لباشو بوسیدم و بعد بغلش کردم تا صبح شه
فردا صبح
ویو ته وقتی بیدار شدم لیا رو دیدم که توّ بغلم خابیده لباشو اروم مک زدم و یه دفعه همراهی کرد دیدم بیدار شدع
ته:واقعا نمیدونستم همچین ادمی هستی
لیا:چطور مگه(بالبخند)
ته:اخه تو زیاد نمی خندیدی و با همه تا وقتی نمیشناختشون خیلی سرد رفتار میکردی اولا فک میکردم خیلی مغروری ولی بعد وقتی شناختیمون باهامون یکم خوب شدی ولی هنوزم کم میخندی
لیا:چون اعتماد کردن به ادما سخته
بلند شدیمو بعد از ۲ ساعت یه نگا هبه ساعت توی دستم انداختم ۱۱:۰۵ دقیقه بود
پرش زمانی به شب
ویو ته
انگار پشت اون بوته های بلند و بزرگ چادرا معلوم میشدن دست لیا رو گرفتم از لای بوته ها رد شدیم و رسیدیم به بچه ها راه مونو بلاخره پیدا کردیم
لیا:دخترااااااا
لیسا رزی زودتر از همه پریدن بغل لیا همه دخترا به طرف لیا هجوم اوردن و بغلش کردن پسرا همه دور ته جمع شده بودن
کوک:خب زن داداش میبینم سالمی
لیا:جانننننن!
لیسا:کی شوهر کردیییییی
کوک:دستشو به طرف ته گرفتو به لیسا گفت عشقم شوهر خواهرت
لیسا:یه جیغ بلند کشید
لیا:زهرمار کَر شدم(داد و خنده)
جیمین:سینگلامونم جفت شدن😂
شرط پارت بعدی
۲۰ لایک
۲۰کامنت
۸فالو
ویو لیا از کلبه رفتم بیرون رفتم به سمت جنگل حالم خیلی بد بود دلم گرفته بود یه دفعه به خودم اومدم دیدم وسط ناکجاآبادم کلبه معلوم نمیشد همه جا پر درخت بود
ته:سریع تنها رفتم دنبال لیا دسشویی نبود رفتم وسط جنگل
پرش زمانی شب ۹:۴۶ دقیقه
ویو ته
دیدم که لیا یه گوشه نشسته صداش کردم لیاااااا(داد که نه عربدههه)
سریع لیا رو بغل کردم
ویو لیا
ته یه دفعه پرید بغلم موهامو نوازش کرد و گفت حالت خوبه گفتم ارع
لیا:دخترا رو پیدا کردی
ته:اره جیمین کوک اونارو بردن...ولی متاسفانه الان دوتامون گم شدیم
لیا:ته میتونم یه چی بگم
ته:ارع میتونی
لیا:من با پای خودم نیومدم توی جنگل
ته:یعنی چی؟(کمی داد)
لیا:م......من دیشب یه چیزی دیدم و.......و داشتم میرفتم دسشویی یه دفعه گوشم سوت کشید خیره شدم به یه درختو وقتی به خودم اومدم دیدم وسط جنگلم(با بغض)
ویو لیا
نتونستم بغضمو کنترل کنمو زدم زیر گریه
ته:لی......لیا لطفا گریه نکن
لیا:چطور گریه نکنم خیر سرم از وقتی به این جنگله اومدم دیوونه شدم
ته:لیا رو بغل کردمو سرشو بوسیدمو موهاشو نوازش کردم بعد از چند دقیقه اروم شد
ته:لیا
لیا:بله
ته:را....راستش م..م...من عاشقت شدم
لیا:......
ته:اروم لباشو بوسیدم و بعد بغلش کردم تا صبح شه
فردا صبح
ویو ته وقتی بیدار شدم لیا رو دیدم که توّ بغلم خابیده لباشو اروم مک زدم و یه دفعه همراهی کرد دیدم بیدار شدع
ته:واقعا نمیدونستم همچین ادمی هستی
لیا:چطور مگه(بالبخند)
ته:اخه تو زیاد نمی خندیدی و با همه تا وقتی نمیشناختشون خیلی سرد رفتار میکردی اولا فک میکردم خیلی مغروری ولی بعد وقتی شناختیمون باهامون یکم خوب شدی ولی هنوزم کم میخندی
لیا:چون اعتماد کردن به ادما سخته
بلند شدیمو بعد از ۲ ساعت یه نگا هبه ساعت توی دستم انداختم ۱۱:۰۵ دقیقه بود
پرش زمانی به شب
ویو ته
انگار پشت اون بوته های بلند و بزرگ چادرا معلوم میشدن دست لیا رو گرفتم از لای بوته ها رد شدیم و رسیدیم به بچه ها راه مونو بلاخره پیدا کردیم
لیا:دخترااااااا
لیسا رزی زودتر از همه پریدن بغل لیا همه دخترا به طرف لیا هجوم اوردن و بغلش کردن پسرا همه دور ته جمع شده بودن
کوک:خب زن داداش میبینم سالمی
لیا:جانننننن!
لیسا:کی شوهر کردیییییی
کوک:دستشو به طرف ته گرفتو به لیسا گفت عشقم شوهر خواهرت
لیسا:یه جیغ بلند کشید
لیا:زهرمار کَر شدم(داد و خنده)
جیمین:سینگلامونم جفت شدن😂
شرط پارت بعدی
۲۰ لایک
۲۰کامنت
۸فالو
۴.۰k
۱۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.