‹𝒂𝒕›
‹𝒂𝒕›
سوار اسکای فلایر شدیم. پاهامو شروع کردم تکون دادن
عروسکم تو بغلم بود مثل بچه های کوچولو رفتار میکردم دست خودم نبود همیشه همینجوری بودم وقتی به جاهای مورد علاقه ام میرفتم یا چیزی که دوس داشتم و برام میگرفتن
نگاه خیره جونگکوک و ندید گرفتم چشمامو بستم
لبخندی از خوشحالی زدم
‹𝓙𝓾𝓷𝓰𝓴𝓸𝓸𝓴›
بهش خیره شدم چقدر قشنگ میخنده...من..من نکنه..عاشقش شدم...؟ این حس چیه چرا روش حساسیت نشون میدم برام مهمه احساس مالکیت روش دارم یا حتی براش اون عروسک و گرفتم
درسته واقعا عاشق شدم تا چند روز پیش کتکش میزدم ولی الان تو بغلمه لعنت بهش...هوف
زیر چراغ های رنگی صورتش میدرخشید
دستمو بردم نزدیک و دور شونه اش حلقه کردم
ات-چیزی شده؟
جونگکوک-نه فقط اینجوری راحت ترم
‹چندساعتبعد›
جونگکوک-اوما واقعا اینطور که شما فکر میکنید نیس
بی اهمیت به من ادامه داد: آره معلومه عاشق شدی خبر نداری
جونگکوک-
سوار اسکای فلایر شدیم. پاهامو شروع کردم تکون دادن
عروسکم تو بغلم بود مثل بچه های کوچولو رفتار میکردم دست خودم نبود همیشه همینجوری بودم وقتی به جاهای مورد علاقه ام میرفتم یا چیزی که دوس داشتم و برام میگرفتن
نگاه خیره جونگکوک و ندید گرفتم چشمامو بستم
لبخندی از خوشحالی زدم
‹𝓙𝓾𝓷𝓰𝓴𝓸𝓸𝓴›
بهش خیره شدم چقدر قشنگ میخنده...من..من نکنه..عاشقش شدم...؟ این حس چیه چرا روش حساسیت نشون میدم برام مهمه احساس مالکیت روش دارم یا حتی براش اون عروسک و گرفتم
درسته واقعا عاشق شدم تا چند روز پیش کتکش میزدم ولی الان تو بغلمه لعنت بهش...هوف
زیر چراغ های رنگی صورتش میدرخشید
دستمو بردم نزدیک و دور شونه اش حلقه کردم
ات-چیزی شده؟
جونگکوک-نه فقط اینجوری راحت ترم
‹چندساعتبعد›
جونگکوک-اوما واقعا اینطور که شما فکر میکنید نیس
بی اهمیت به من ادامه داد: آره معلومه عاشق شدی خبر نداری
جونگکوک-
۲۱.۷k
۰۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.