وقتی بهش کم توجهی میکنی ♡💜 jimin p1
یه ساله منو جیمین باهم ازدواج کردیم. اون بخاطر کنسرت هاش بیشتر وقتا تو سفره ولی بازهم حواسش ب من هست. امروز قرار بود از آمریکا برگرده. منم بخاطر پروژه دانشگام درگیر بودم فقط وقت کردم ی شام اماده کنم. نزدیکای ساعت 8 بود ک جیمین اومد.
جیمین: سلام بیبی من اومدم.
ا.ت:.....
جیمین: بیب کجایی؟
ا.ت: اینجام تو اتاق کارم.
جیمین: به به بیبی من نمیخوای ب شوهرت خوشامد بگی و بغلش کنی؟!
ا.ت: ببخشید هانی سرم شلوغه چند روز بیشتر وقت ندارم رو پروژم کار کنم.
جیمین: یا خو من گشنمه. ولکن کارتو ی دو دقیقه.
ا.ت: جیمین گفتم ک وقت ندارم. اگه گشنته غذا رو گاز هست برو بخور.
جیمین: یااا ولی من میخوام با تو غذا بخورم (خیلی مظلوم)
ا.ت: جیمین کار دارم میشه لطفا بری بیرون حواسم پرت میشه.
جیمین ک معلوم بود ناراحت شده باشه آرومی گفت و رفت بیرون. غذاشو خورد و ظرفارو هم شست.
#jimin
#bts
#وانشات
جیمین: سلام بیبی من اومدم.
ا.ت:.....
جیمین: بیب کجایی؟
ا.ت: اینجام تو اتاق کارم.
جیمین: به به بیبی من نمیخوای ب شوهرت خوشامد بگی و بغلش کنی؟!
ا.ت: ببخشید هانی سرم شلوغه چند روز بیشتر وقت ندارم رو پروژم کار کنم.
جیمین: یا خو من گشنمه. ولکن کارتو ی دو دقیقه.
ا.ت: جیمین گفتم ک وقت ندارم. اگه گشنته غذا رو گاز هست برو بخور.
جیمین: یااا ولی من میخوام با تو غذا بخورم (خیلی مظلوم)
ا.ت: جیمین کار دارم میشه لطفا بری بیرون حواسم پرت میشه.
جیمین ک معلوم بود ناراحت شده باشه آرومی گفت و رفت بیرون. غذاشو خورد و ظرفارو هم شست.
#jimin
#bts
#وانشات
۱۱.۸k
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.