فرشته من. part 15
دیدم سول نشسته رو مبل و داره با یه نفر حرف میزنه و چون اون حواسش پرت بود متوجه من نشد.
سول:ددی دیشبو پیشت بودم دیگ نمیتونم تحمل کنم....... باشه باشه امشبم میام اوک بای..........عاااا کوک تو اینجا چیکار میکنی؟
کوک:خونه خودمه نمیتونم تو خونه خودم باشم بعدشم من باید این و ازت بپرسم وقتی که هر شب زیر یه نفری(داد)
سول:ددی جان برات توضیح میدم
کوک:بهم نگو ددی هر.زه کثافت این اشغالو بیرون کنین همین الان
بادیگاردا سول رو بیرون کردن
الان باید سعی کنم ا.ت رو برگردونم عمارت
رفتم دم در خونه ا.ت در زدمو درو باز کرد.
ا.ت:کوک!
کوک:سلام عزیزم
ا.ت:تو اینجا چیکار میکنی
کوک:اومدم عشقمو ببینم😊
ا.ت:من عشق تو نیستم عشق تو سوله نه من😔
کوک:اونو بیرون کردم از خونه
ا.ت:جدییییی؟چرا اخه؟😯
جریانو براش تعریف کردم
ا.ت:حالا از کجا فهمیدی
کوک:یکی از خدمتکارا بم گف
ا.ت:هوفففف حالا میخوای چیکار کنی؟
کوک:هیچی اونو بیرون کردم به پدرمم گفتم حق دخالت تو زندگیم نداره و میخوام تو برگردی
ا.ت:چی؟برگردم؟نه نه نه اصلا نمیخوام دوباره اون بلا سرم بیاد
کوک:نه نمیاد بهت قول میدم
ا.ت:هوفففف ببخشید ولی نمیتونم بیام
کوک:چرا؟
ا.ت:چون مامان بابام فردا از پاریس برمیگردن
کوک:رفتن اونجا واسه چی؟
ا.ت:رفتن مسافرت دونفره
کوک:اها خب وقتی اومدن درباره من چیزی میخوای بهشون بگی؟
ا.ت:اره چی فک کردی من همه چیو به خانوادم میگم
کوک:اهوم باشه.....عااا.....راستی میتونم یه چیزی بگم؟
ا.ت:اره بگو راحت باش
کوک:خببب...
اینم پارت بعدی که میدونستم اگع ننویسمش به فنام میدین🤣
شرایط پارت بعد:
10کامنت
10لایک
اگه میخواین زود پارت بعدیو بخونین و تو خماری نباشین لطفا این پارتو حمایت کنین 😉
سول:ددی دیشبو پیشت بودم دیگ نمیتونم تحمل کنم....... باشه باشه امشبم میام اوک بای..........عاااا کوک تو اینجا چیکار میکنی؟
کوک:خونه خودمه نمیتونم تو خونه خودم باشم بعدشم من باید این و ازت بپرسم وقتی که هر شب زیر یه نفری(داد)
سول:ددی جان برات توضیح میدم
کوک:بهم نگو ددی هر.زه کثافت این اشغالو بیرون کنین همین الان
بادیگاردا سول رو بیرون کردن
الان باید سعی کنم ا.ت رو برگردونم عمارت
رفتم دم در خونه ا.ت در زدمو درو باز کرد.
ا.ت:کوک!
کوک:سلام عزیزم
ا.ت:تو اینجا چیکار میکنی
کوک:اومدم عشقمو ببینم😊
ا.ت:من عشق تو نیستم عشق تو سوله نه من😔
کوک:اونو بیرون کردم از خونه
ا.ت:جدییییی؟چرا اخه؟😯
جریانو براش تعریف کردم
ا.ت:حالا از کجا فهمیدی
کوک:یکی از خدمتکارا بم گف
ا.ت:هوفففف حالا میخوای چیکار کنی؟
کوک:هیچی اونو بیرون کردم به پدرمم گفتم حق دخالت تو زندگیم نداره و میخوام تو برگردی
ا.ت:چی؟برگردم؟نه نه نه اصلا نمیخوام دوباره اون بلا سرم بیاد
کوک:نه نمیاد بهت قول میدم
ا.ت:هوفففف ببخشید ولی نمیتونم بیام
کوک:چرا؟
ا.ت:چون مامان بابام فردا از پاریس برمیگردن
کوک:رفتن اونجا واسه چی؟
ا.ت:رفتن مسافرت دونفره
کوک:اها خب وقتی اومدن درباره من چیزی میخوای بهشون بگی؟
ا.ت:اره چی فک کردی من همه چیو به خانوادم میگم
کوک:اهوم باشه.....عااا.....راستی میتونم یه چیزی بگم؟
ا.ت:اره بگو راحت باش
کوک:خببب...
اینم پارت بعدی که میدونستم اگع ننویسمش به فنام میدین🤣
شرایط پارت بعد:
10کامنت
10لایک
اگه میخواین زود پارت بعدیو بخونین و تو خماری نباشین لطفا این پارتو حمایت کنین 😉
۶.۸k
۰۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.