شیفت شب...
شیفت شب...
P4
"ویو ا.ت"
"بدون توجه به بقیه حرفاشون دست سوهو رو گرفتم و حرکت کردیم سمت فرودگاه..سوهو تمام وسایلش رو آورده بود..خونش رو نفروخت چون شاید دوباره برگرده..هیچی معلوم نیست!نوبت پروازمون شد..بعد چند ساعت خسته کننده رسیدیم..اولین کاری که کردم با سوهو رفتم بانک..این چند ساعتی هم که با سوهو بودم بهش گفتم که منو به عنوان خواهرت بدون و باهام راحت باش"
سوهو: ا.ت کجا میریم؟
ا.ت: میریم بانک..کار فوری دارم!
سوهو: اوکی
"ویو ا.ت"
"راستش میخواستم برم بانک تا یه حساب جدید باز کنم و از اونجایی که بلک کارت جونگ کوک دستم بود میخواستم تمام پول هاشو بریزم تو حساب جدیدم! کارهای لازم و انجام دادم و با سوهو سمت بهترین هتل پاریس بعد از کلی پرس و جو حرکت کردیم!"
ا.ت: سوهو دوتا از بهترین اتاق هاشو اوکی کن فقط بگو که کنار هم باشه
سوهو: اوکی برو بشین تا بیام!
ا.ت: اوهوم...
"۵ سال بعد"
"ویو کوک"
"الان ۵ سال از نبودن ا.ت میگذره..زندگیم با الکل..سیگار..لباساش..بوی تنش که توی اتاقش مونده میگذره! اون سنای عوض*ی فقط پولام و میخواست که به آرزوشم رسید..همه ی پولامو بالا کشید و رفت یه کشور دیگه..مثل اینکه از قبل دوست پسر داشت من حتی کوچیک ترین حسی هم بهش نداشتم..انگار...انگار فقط یه هوس مسخره بود!! و ا.ت...الان حتی نمیدونم کجاست..چیکار میکنه..پیش کی زندگی میکنه..کل کره رو زیر و رو کردم اما انگار آب شده رفته تو زمین!"
"ویو ا.ت"
"۵ ساله که بدون اون زندگی میکنم..حسم نسبت بهش عوض شده..وقتی یاد اون روز میفتم که منو "هرز*ه خیابونی" خطاب کرد ازش بیشتر متنفر میشم...
P4
"ویو ا.ت"
"بدون توجه به بقیه حرفاشون دست سوهو رو گرفتم و حرکت کردیم سمت فرودگاه..سوهو تمام وسایلش رو آورده بود..خونش رو نفروخت چون شاید دوباره برگرده..هیچی معلوم نیست!نوبت پروازمون شد..بعد چند ساعت خسته کننده رسیدیم..اولین کاری که کردم با سوهو رفتم بانک..این چند ساعتی هم که با سوهو بودم بهش گفتم که منو به عنوان خواهرت بدون و باهام راحت باش"
سوهو: ا.ت کجا میریم؟
ا.ت: میریم بانک..کار فوری دارم!
سوهو: اوکی
"ویو ا.ت"
"راستش میخواستم برم بانک تا یه حساب جدید باز کنم و از اونجایی که بلک کارت جونگ کوک دستم بود میخواستم تمام پول هاشو بریزم تو حساب جدیدم! کارهای لازم و انجام دادم و با سوهو سمت بهترین هتل پاریس بعد از کلی پرس و جو حرکت کردیم!"
ا.ت: سوهو دوتا از بهترین اتاق هاشو اوکی کن فقط بگو که کنار هم باشه
سوهو: اوکی برو بشین تا بیام!
ا.ت: اوهوم...
"۵ سال بعد"
"ویو کوک"
"الان ۵ سال از نبودن ا.ت میگذره..زندگیم با الکل..سیگار..لباساش..بوی تنش که توی اتاقش مونده میگذره! اون سنای عوض*ی فقط پولام و میخواست که به آرزوشم رسید..همه ی پولامو بالا کشید و رفت یه کشور دیگه..مثل اینکه از قبل دوست پسر داشت من حتی کوچیک ترین حسی هم بهش نداشتم..انگار...انگار فقط یه هوس مسخره بود!! و ا.ت...الان حتی نمیدونم کجاست..چیکار میکنه..پیش کی زندگی میکنه..کل کره رو زیر و رو کردم اما انگار آب شده رفته تو زمین!"
"ویو ا.ت"
"۵ ساله که بدون اون زندگی میکنم..حسم نسبت بهش عوض شده..وقتی یاد اون روز میفتم که منو "هرز*ه خیابونی" خطاب کرد ازش بیشتر متنفر میشم...
۱۳.۹k
۱۷ شهریور ۱۴۰۳