پرنسس اسلایترین
#پرنسس_اسلایترین
#part23
مراسم شام شروع شد از اونجایی که عاشق سیب زمینی با سس کچابم و دلم واسه غذاهای هاگوارتز تنگ شده بود یه بشقاب پر سیب زمینی کشیدم برگشتم سسو بردارم که با چشمای درشت شده دراکو به بشقابم مواجه شدم چون دستم به سس نمیرسید یه تکونی بهش دادم گفتم
خیلی ببخشید جناب ... اگه میشه سسو بدین به من (بدون لبخند)
دراکو: یه وقت با این حجم غذا نترکی؟
: نه شما نگران ترکیدن من نباش
دراکو: بگیر اینم سس(داد دستش) فقط برام سواله با این همه خوردن تو چرا چاق نمیشی؟
: چون فعالیتای منو تو میکردی توهم مثل الان چاق خرفت نمیشدی
دراکو: من چاقو خرفتم ببین...(داشت حرف میزد که صدای دوستای هردومون بلند شد)
ملیس.: بسه دیگه، میخواین بازم دعوا کنین
سوفی: راس میگه ماری نرسیده نمیخوای که مهر دعوا بخوری
: اخه این میکنه دیگه هرچقد ساکت میشم بیشتر حرف میزنه
دراکو: من میکنم تو زبونت تلخه
: خب من اگه زبونم تلخه تو زبون زهر مار عین ادم رفتار کن که باهات درست حرف بزنم
دراکو: نذار بهت همون فحش چند سال پیشو بگم که هر وقت میشنوی نقطه ضعفت شده اتیشی میشی
: نه اتفاقا بگو، چند سال پیش اتیشی میشدم اما الان همون اتیشو میخوابونم رو تنت عوضی
کرب(دوست مالفوی): باش بسه بابا بذارین غذامونو بخوریم کوفتمون شد بعدا تلافی کنین
با دیدن قیافه بقیه دیگه ساکت شدیم اما میدونستم داستان جروبحث این مالفوی عوضی بازم یه جایی ادامه داره
بعد اینکه با هزار تا بی اعصابی سیب زمینیمو خوردم بلند شدم رفتم اتاقم لباس خوابمو پوشیدم رفتم دستشویی کارای لازمو انجام دادم اومدم خوابیدم رو تخت که صبح شد.
صبح شد بازم کارای دیشب وقت خوابو کردم اومدم لباس فرمامو پوشیدم نمیدونیتم امروز قرار چیکار کنم به خاطر همین راهی حیاط شدم که دیدم بکی دستمو گرفت فک کردم همونه برگشتم یه حرف نثارش کنم که دیدم نه اون نیس الکسه
: عع سلام الکس
الکس: سلام خوبی
: خوبم مرسی تو چطوری؟
الکس: من خوبم، هاگوارتز چه جای قشنگیه
: هنوز قشنگیاشو ندیدی
الکس: 😂میدونم ولی در کل خیلی خوبه
: اره... برا چی اومدی؟
الکس: اومدم تورو ببینم
: از اونجا تا اینجا این همه راهو اومدی منو ببینی
#part23
مراسم شام شروع شد از اونجایی که عاشق سیب زمینی با سس کچابم و دلم واسه غذاهای هاگوارتز تنگ شده بود یه بشقاب پر سیب زمینی کشیدم برگشتم سسو بردارم که با چشمای درشت شده دراکو به بشقابم مواجه شدم چون دستم به سس نمیرسید یه تکونی بهش دادم گفتم
خیلی ببخشید جناب ... اگه میشه سسو بدین به من (بدون لبخند)
دراکو: یه وقت با این حجم غذا نترکی؟
: نه شما نگران ترکیدن من نباش
دراکو: بگیر اینم سس(داد دستش) فقط برام سواله با این همه خوردن تو چرا چاق نمیشی؟
: چون فعالیتای منو تو میکردی توهم مثل الان چاق خرفت نمیشدی
دراکو: من چاقو خرفتم ببین...(داشت حرف میزد که صدای دوستای هردومون بلند شد)
ملیس.: بسه دیگه، میخواین بازم دعوا کنین
سوفی: راس میگه ماری نرسیده نمیخوای که مهر دعوا بخوری
: اخه این میکنه دیگه هرچقد ساکت میشم بیشتر حرف میزنه
دراکو: من میکنم تو زبونت تلخه
: خب من اگه زبونم تلخه تو زبون زهر مار عین ادم رفتار کن که باهات درست حرف بزنم
دراکو: نذار بهت همون فحش چند سال پیشو بگم که هر وقت میشنوی نقطه ضعفت شده اتیشی میشی
: نه اتفاقا بگو، چند سال پیش اتیشی میشدم اما الان همون اتیشو میخوابونم رو تنت عوضی
کرب(دوست مالفوی): باش بسه بابا بذارین غذامونو بخوریم کوفتمون شد بعدا تلافی کنین
با دیدن قیافه بقیه دیگه ساکت شدیم اما میدونستم داستان جروبحث این مالفوی عوضی بازم یه جایی ادامه داره
بعد اینکه با هزار تا بی اعصابی سیب زمینیمو خوردم بلند شدم رفتم اتاقم لباس خوابمو پوشیدم رفتم دستشویی کارای لازمو انجام دادم اومدم خوابیدم رو تخت که صبح شد.
صبح شد بازم کارای دیشب وقت خوابو کردم اومدم لباس فرمامو پوشیدم نمیدونیتم امروز قرار چیکار کنم به خاطر همین راهی حیاط شدم که دیدم بکی دستمو گرفت فک کردم همونه برگشتم یه حرف نثارش کنم که دیدم نه اون نیس الکسه
: عع سلام الکس
الکس: سلام خوبی
: خوبم مرسی تو چطوری؟
الکس: من خوبم، هاگوارتز چه جای قشنگیه
: هنوز قشنگیاشو ندیدی
الکس: 😂میدونم ولی در کل خیلی خوبه
: اره... برا چی اومدی؟
الکس: اومدم تورو ببینم
: از اونجا تا اینجا این همه راهو اومدی منو ببینی
۳.۲k
۱۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.