الـمـاسـ سـیـاهـ و سـفـیـد پـارتـ¹⁸🤍🖤

الـمـاسـ سـیـاهـ و سـفـیـد پـارتـ¹⁸🤍🖤
اومدم پایین
چشمم به قاب عکس جونگ کوک خورد چرا هر جا و هرکسی و هر چیزی رو میبینم یاد تو میوفتم بانی کاشکی برای چند ثانیه ترو ببینم
جیمین. یونا یونا خوبی؟
با صدای جیمین به خودم اومدم
یونا. نه هیونگ
نامجون گوشی به دست اومد
نامجون. بچها خانم کیم بود رئیس جدید خانم کیمه
یونا. کیم؟
نامجون. خانم کیم لونا
یونا. لونا؟ خواهر من؟
تهیونگ. اون رو مخ؟
یونا. هیی گوساله با خواهرم درست حرف بزن
جین. یونا برای ما یه خواستگاری میری؟
نامجون. اول تو متاهل هستی دومن مگه دیدیش؟
جین. با کی با چی کجا کی کرد منو کرد چیش؟
نامجون. تو مگت مادر گروه نیستی؟ منم پدرش یعنی منو تو با هم ازدواج کردیم
جین. نه من جونم می خوام بچه دار شم
جیمین. هیونگ از کی مردا بچه می زاعن؟
جین. از همین الان می خوای برات بزاعم؟
جیمین. گوه خوردم
یونا. میرم اتاقم
یونا ویو
رفتم بالا صدای خنده میومد ولی کاشکی کوک هم بود تصمیم گرفتم خودکشی کنم رفتم تیغ و برداشتم گذاشتم رو رگم و فشار دادم و رگمو زدم برای لحظه ای چشمم سیاهی رفت و دیگه هیچی ندیدم