تهیونگ : خب آخه یه اهمی چیزی میگه آدما
تهیونگ : خب آخه یه اهمی چیزی میگه آدما
ات : کفتم دیگه گفتم چرا انقدر عمیق فکر میکنی
تهیونگ : عجب که این طور
ات : آره همینطور
تهیونگ : مسخره داشتیم باهم جر و بحث میکردیم که گفتن تا چند دیقه دیگه میرسیم
ات : میگم ببین من از همین الان خستم کارای هتل و چمدون با تو
تهیونگ : اها بد اونوقت تو چی کار میکنی
ات : من اصا مگه قرار بود کاری کنم دستو پام درد میکنه نمیتونم یادت رفته ها از پله ها انداختیم
تهیونگ : داستان مال یک ماه پیشه حداقل یه بهونه دیگه میاوردی بهتر بوداا
ات : خب دوس داشتم اینو بگم
تهیونگ : اومدم جواب ات رو بگم که گفتن رسیدیم و مجبور شدیم پیاده بشیم
ات : حواست به چمدونم باشه هااا
تهیونگ : اصا کی گفت من قراره بیارمشون
ات : خب معلومه من دیگه
تهیونگ : عجب وایسا الان برمیگردم
ات : اکی آقای کیم دستت درد نکنه
تهونگ : خوبه حداقل بلدی تشکر کنی
ات : مسخره برو زود بیا میخوام بخوابم
تهیونگ : اکی رفتم چمدونا رو آوردم و رفتیم هتل
ات : خب برو اتاقامونو بگیر بریم
تهیونگ : این کا م من برات بکنم آخه تنبل
ات : همینی که هست میخوای بخوای میخوای نخواه
تهیونگ : اکی بابا
ات : من بابات نیستماااا به خدا
تهیونگ : اها نمکدون رفتم کیلیدو گرفتم اومدم
ات : خب کیلد من کوش
تهیونگ : جا نبود یه سوئیت دو نفره گرفتم
ات : عام اک ول من رو تخت میخوابم رو رو زمین
تهونگ : بیچاره شوهر ایندت چیقراره بکشه
ات تو ذهنش : هع خودت قراره شوهر آیندم باشی آقای کیم خبر نداری هوففف اصا من دارم چی میگم دیوونه شدم دارم با خودم حرف میزنم
تهیونگ : اتتتت
ات : ها چته بابا گرخیدم
تهیونگ : دو ساعته دارم صدات میگنما منگل
ات : خودتی
تهیونگ : خیلی خوب اصا منم بیا بریم
ات : اکی
تهیونگ : رفتیمو ات رف لباساشو از چمدون درآورد و منم رفتم یه چرت زدم و بلند شدم دیدم ات بغلم خوابش برده حاضر شدم رفتم به همون رستورانی که چن روز پیش رزرو کرده بودم میخواستم به ات حسمو اعتراف کنم نمیدونم کی بود اما مثل اینکه دیوونه وار عاشقش شده بودم
ات : بلند شدم تهیونگ نیس حتما از الان بلند شده رفته بار و اینجور جاها هوفف دیدم یهو .....
ات : کفتم دیگه گفتم چرا انقدر عمیق فکر میکنی
تهیونگ : عجب که این طور
ات : آره همینطور
تهیونگ : مسخره داشتیم باهم جر و بحث میکردیم که گفتن تا چند دیقه دیگه میرسیم
ات : میگم ببین من از همین الان خستم کارای هتل و چمدون با تو
تهیونگ : اها بد اونوقت تو چی کار میکنی
ات : من اصا مگه قرار بود کاری کنم دستو پام درد میکنه نمیتونم یادت رفته ها از پله ها انداختیم
تهیونگ : داستان مال یک ماه پیشه حداقل یه بهونه دیگه میاوردی بهتر بوداا
ات : خب دوس داشتم اینو بگم
تهیونگ : اومدم جواب ات رو بگم که گفتن رسیدیم و مجبور شدیم پیاده بشیم
ات : حواست به چمدونم باشه هااا
تهیونگ : اصا کی گفت من قراره بیارمشون
ات : خب معلومه من دیگه
تهیونگ : عجب وایسا الان برمیگردم
ات : اکی آقای کیم دستت درد نکنه
تهونگ : خوبه حداقل بلدی تشکر کنی
ات : مسخره برو زود بیا میخوام بخوابم
تهیونگ : اکی رفتم چمدونا رو آوردم و رفتیم هتل
ات : خب برو اتاقامونو بگیر بریم
تهیونگ : این کا م من برات بکنم آخه تنبل
ات : همینی که هست میخوای بخوای میخوای نخواه
تهیونگ : اکی بابا
ات : من بابات نیستماااا به خدا
تهیونگ : اها نمکدون رفتم کیلیدو گرفتم اومدم
ات : خب کیلد من کوش
تهیونگ : جا نبود یه سوئیت دو نفره گرفتم
ات : عام اک ول من رو تخت میخوابم رو رو زمین
تهونگ : بیچاره شوهر ایندت چیقراره بکشه
ات تو ذهنش : هع خودت قراره شوهر آیندم باشی آقای کیم خبر نداری هوففف اصا من دارم چی میگم دیوونه شدم دارم با خودم حرف میزنم
تهیونگ : اتتتت
ات : ها چته بابا گرخیدم
تهیونگ : دو ساعته دارم صدات میگنما منگل
ات : خودتی
تهیونگ : خیلی خوب اصا منم بیا بریم
ات : اکی
تهیونگ : رفتیمو ات رف لباساشو از چمدون درآورد و منم رفتم یه چرت زدم و بلند شدم دیدم ات بغلم خوابش برده حاضر شدم رفتم به همون رستورانی که چن روز پیش رزرو کرده بودم میخواستم به ات حسمو اعتراف کنم نمیدونم کی بود اما مثل اینکه دیوونه وار عاشقش شده بودم
ات : بلند شدم تهیونگ نیس حتما از الان بلند شده رفته بار و اینجور جاها هوفف دیدم یهو .....
۵.۵k
۰۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.