فیک کوک «پسر دایی»
فیک کوک «پسر دایی»
پارت8
.
.
_نه نه اصلا هم نمیخوام.
+(خنده)
_چرا میخندی؟ اوکی. باهات قهرم اصلا.
+(همونطور که داشت میخندید) نه نه گوه خوردم ببخشید
_از اونجا که قلب مهربون و رئوفی دارم میبخشم.
+حالا که میبخشی بیا بغلم.
-اما......
+اخه و اما و اگر نداریم. وقتی کوک یع چیزی میگه باید به حرفش گوش کنی.
_باش
ات رفت بغل کوک و کوک لپ ات رو بوس کرد و همین شکلی کوک ولو شد رو تخت و ات افتاد روش.
ات ویو:
الان من تو بغل کوکم؟ اونم وقتی کوک لخته؟
اصن نمیتونم باور کنم. تو بغلش چقد احساس خوبی دارم. احساس امنیت میکنم.
همونجوری اون دوتا خوابشون برد تو بغل هم.
فلش بک به صبح
کوک ویو:
صبح از خواب بیدار شدم ات هنوز خواب بود. مث فرشته ها خوابیده بود. یه بشر چقد میتونه کیوت باشه؟
رفتم تو حال دیدم عمه اینا دارن میرن.
&ا کوک پسرم بیدار شدی؟ ما داریم میریم نمیخواستیم بیدارتون کنیم. از ات خداحافظی کن.
خلاصه خداحافظی کردیمو من رفتم صبحانه درس کردم و دیدم ات اومد پایین.
پارت8
.
.
_نه نه اصلا هم نمیخوام.
+(خنده)
_چرا میخندی؟ اوکی. باهات قهرم اصلا.
+(همونطور که داشت میخندید) نه نه گوه خوردم ببخشید
_از اونجا که قلب مهربون و رئوفی دارم میبخشم.
+حالا که میبخشی بیا بغلم.
-اما......
+اخه و اما و اگر نداریم. وقتی کوک یع چیزی میگه باید به حرفش گوش کنی.
_باش
ات رفت بغل کوک و کوک لپ ات رو بوس کرد و همین شکلی کوک ولو شد رو تخت و ات افتاد روش.
ات ویو:
الان من تو بغل کوکم؟ اونم وقتی کوک لخته؟
اصن نمیتونم باور کنم. تو بغلش چقد احساس خوبی دارم. احساس امنیت میکنم.
همونجوری اون دوتا خوابشون برد تو بغل هم.
فلش بک به صبح
کوک ویو:
صبح از خواب بیدار شدم ات هنوز خواب بود. مث فرشته ها خوابیده بود. یه بشر چقد میتونه کیوت باشه؟
رفتم تو حال دیدم عمه اینا دارن میرن.
&ا کوک پسرم بیدار شدی؟ ما داریم میریم نمیخواستیم بیدارتون کنیم. از ات خداحافظی کن.
خلاصه خداحافظی کردیمو من رفتم صبحانه درس کردم و دیدم ات اومد پایین.
۵.۸k
۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.