عشق و دوری
اتاق ها رو همینطور میرفتیمو با مرگ دستو پنجه نرم میکردیم اخر به پله هایی که به طبقه پایین میرفت روبه روشیدیم خیلی زیادو تاریک بود همه باهم. قدم اول رو برداشتیم و انگار وارد یه بُئد دیگه شدیم
یه جنگل سردو بیروح و تاریک
قدم بعد
فرودگاه تسخیر شده
بعد از فرودگاه قدم دیگری نتونستیم برداریمو همونجا گیر افتادیم
ردشدن روح ها رو میتونستیم ببینیم
صدای ترسناکشون
توی کمی نور نشسته بودیم و گریه میکردیم
بدنامون زخمی و خونی بود
جون راه رفتن نداشتیم
لوسی و دوهی تو بغل هم اشک میریختن
یونجی
*(با ترس و بدون نگاه کردنش) هوم؟
(بغض) من واقعا متاسفم
من از همتون عذر میخوام نباید میزاشتم باهام بیاید
*یا اینجوری نگو ما همه باهم دوستیمو به هم کمک میکنیم کسی سرزنشت نمی کنه
اما نزدیک بود بمیریدد
*ما قرار گزاشتیم باهم از پس مشگلات بربیایم پس انقدر بهش فکر نکن
(بغل کردن)
توی همون حال بودیم که داداشم. از تویه تاریکی اومد اولش، فکر کردم توهم زدم تا یه مرد اومد از پشت سرش
اون مرد%
% من کمکتون میکنم برید از اینجا بیرون
از کجا بدونیم بهمون اسیب نمیزنی؟
%اگه میخواید اینجا بمونید تا بمیرید
©ابجی جون ایشون جون منو نجات داد بیاید باهم از اینجا بریم
رفتم بغلش کردم
میدونی چقدر نگران بودمم
©ببخشید که نگرانت کردم
اشگالی نداره فقط دوباره این کارو نکن
©عوهوم
(از اونجا خارج شدیم... و بیدار شدم)
اه این کی بود دیگه
سردرد داشتم انگار مغزم هوا نداشت
امروز روز مدرسه بو رفتم حاظر شدم که برم مدرسه
ویو مدرسه
وارد مدرسه شدم و زیر درخت جای همیشگی نشستم
*تو مدرسه با بچه ها گرم گفتو گو بودم مثل همیشه سوهی رو دیدم که تنهاست همه بهم میگفتن که برم سوهی رو بیارم
میدونستم میخواد تنها باشه و بهش، کار نداشتم
تو تنهاییم غرق شده بودم منتظر بودم یونجی بیاد بهم سر بزنه که نیومدو زنگ خورد حتی کنار منم نشست با رفیقاش بودو به من احمیتی نمیداد حالم خیلی بد بود
*زنگ اخر رفتم جاش دیدم هنوزم زیر اون درخته
هنوزم اینجا میشینی؟
جای دیگه ای رو دارم؟
*چه میکنی خانم خانوما
هیچ
به تو خوش، میگزره یه سر به ما نمیزنی؟
*بدک نی
هوم خوبه
*ببینم هنوزم میخوای به تنها بودن ادامه بدی؟ تا من نباشم پیش هیچ کسه دیگه نمیری؟ بابا برو دوست پیدا کن بگو بخند چیه زیر همین درخت همش تنها میشینی هربار نگاهت میکردم همینجا بودیو یا کتاب میخوندی یا رمان مینوشتی یا به افق خیره میشدی
پس میگی چیکار کنم؟ اگه نگران تنهاییمی خودت پیشم بمون
*چرا همیشه من؟ شاید یه روز من نباشم اون وقت چی؟
شما غلط میکنی نباشی
*من هی ازت فاصله میگیرم که تو بری دوست پیدا کنی بتونی بدون منم ادامه بدی
داری با فاصلت بهم اسیب میزنی
یه جنگل سردو بیروح و تاریک
قدم بعد
فرودگاه تسخیر شده
بعد از فرودگاه قدم دیگری نتونستیم برداریمو همونجا گیر افتادیم
ردشدن روح ها رو میتونستیم ببینیم
صدای ترسناکشون
توی کمی نور نشسته بودیم و گریه میکردیم
بدنامون زخمی و خونی بود
جون راه رفتن نداشتیم
لوسی و دوهی تو بغل هم اشک میریختن
یونجی
*(با ترس و بدون نگاه کردنش) هوم؟
(بغض) من واقعا متاسفم
من از همتون عذر میخوام نباید میزاشتم باهام بیاید
*یا اینجوری نگو ما همه باهم دوستیمو به هم کمک میکنیم کسی سرزنشت نمی کنه
اما نزدیک بود بمیریدد
*ما قرار گزاشتیم باهم از پس مشگلات بربیایم پس انقدر بهش فکر نکن
(بغل کردن)
توی همون حال بودیم که داداشم. از تویه تاریکی اومد اولش، فکر کردم توهم زدم تا یه مرد اومد از پشت سرش
اون مرد%
% من کمکتون میکنم برید از اینجا بیرون
از کجا بدونیم بهمون اسیب نمیزنی؟
%اگه میخواید اینجا بمونید تا بمیرید
©ابجی جون ایشون جون منو نجات داد بیاید باهم از اینجا بریم
رفتم بغلش کردم
میدونی چقدر نگران بودمم
©ببخشید که نگرانت کردم
اشگالی نداره فقط دوباره این کارو نکن
©عوهوم
(از اونجا خارج شدیم... و بیدار شدم)
اه این کی بود دیگه
سردرد داشتم انگار مغزم هوا نداشت
امروز روز مدرسه بو رفتم حاظر شدم که برم مدرسه
ویو مدرسه
وارد مدرسه شدم و زیر درخت جای همیشگی نشستم
*تو مدرسه با بچه ها گرم گفتو گو بودم مثل همیشه سوهی رو دیدم که تنهاست همه بهم میگفتن که برم سوهی رو بیارم
میدونستم میخواد تنها باشه و بهش، کار نداشتم
تو تنهاییم غرق شده بودم منتظر بودم یونجی بیاد بهم سر بزنه که نیومدو زنگ خورد حتی کنار منم نشست با رفیقاش بودو به من احمیتی نمیداد حالم خیلی بد بود
*زنگ اخر رفتم جاش دیدم هنوزم زیر اون درخته
هنوزم اینجا میشینی؟
جای دیگه ای رو دارم؟
*چه میکنی خانم خانوما
هیچ
به تو خوش، میگزره یه سر به ما نمیزنی؟
*بدک نی
هوم خوبه
*ببینم هنوزم میخوای به تنها بودن ادامه بدی؟ تا من نباشم پیش هیچ کسه دیگه نمیری؟ بابا برو دوست پیدا کن بگو بخند چیه زیر همین درخت همش تنها میشینی هربار نگاهت میکردم همینجا بودیو یا کتاب میخوندی یا رمان مینوشتی یا به افق خیره میشدی
پس میگی چیکار کنم؟ اگه نگران تنهاییمی خودت پیشم بمون
*چرا همیشه من؟ شاید یه روز من نباشم اون وقت چی؟
شما غلط میکنی نباشی
*من هی ازت فاصله میگیرم که تو بری دوست پیدا کنی بتونی بدون منم ادامه بدی
داری با فاصلت بهم اسیب میزنی
۷۵۸
۲۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.