𝑻𝒉𝒆 𝒃𝒐𝒔𝒔 𝒐𝒇 𝒕𝒉𝒆 𝒎𝒂𝒇𝒊𝒂 𝒐𝒘𝒏𝒔 𝒚𝒐𝒖🍷
𝑻𝒉𝒆 𝒃𝒐𝒔𝒔 𝒐𝒇 𝒕𝒉𝒆 𝒎𝒂𝒇𝒊𝒂 𝒐𝒘𝒏𝒔 𝒚𝒐𝒖🍷
رئیس ما؋ـیا صاحبته🍷
𝑷𝒂𝒓𝒕 : ²³
پارت : ²³
چند روز بعد...
ا.ت ویو
+بعد کلی کار تایم استراحت اومد من از روی خستگی دستی به گردنم کشیدم که در اتاقم زده شد ( ادمین : خب بیبیای کیوتم این دفتر کار خودش نیست ماله پدرشه که به ا.ت ارث رسیده خواستم بگم که اشتباه نشه )
منشی : خانم گفتن که یه آقای با مبلغ زیادی می خواد درمورد سهامتون شراکت کنه که گفتن جز این یه پیشنهادات منحصر فردی دارن که خیلی به نفعتونه اما شرط داره
+جدی ؟ حالا اسمش چیه ؟ می تونم تشخیص بدم ؟
منشی : نمی دونم خانم هیچی در این مورد بهم گفته نشده فقط اومدم بگم جوابشو رد کنم یا اینکه برای فردا یه جلسه ترتیب بدم
+( در حال فکر کردن )
+اوکی برای فردا جلسه رو اماده کن ما که فعلاً در این مورد بحث می کنیم با ضرری روبه رو نیستیم
منشی : چشم خانم ( و رفت )
ویو شب
ا.ت ویو
+بدنم از شدت خستگی کوفته شده بود حوصله آماده کردن تحقیق فردام رو هم نداشتم پس با همین لباسام رفتم خوابیدم
ویو صبح دانشگاه
+با اینکه دیر کرده بودم اما رام دادن تقریباً تایم یکی از کلاسام داشت تموم می شد کا زنگ خورد
+آخیششش راحت شدم حوصله رفتن به حیاط دانشگاهم ندارم پس به یونا گفتم خودش تنها بره پایین خواستم سرمو بزارم روی میز یه چرت بزنم که اون پسره ی مزاحم اومد باعث شد کلاً چرت زدن از سرم بپره و فقط دست به سینه لم بدم به صندلیم
+این دیگه از کجا پیداش شد ( زیر لب )
¥نشنیدم چی گفتی ؟ ( ابرو بالا انداختم و نگاش کرد )
+وقتی داشت نگام می کرم نگامو ازش گرفتم و سرمو سمت راست چرخوندم
¥با این کارش پوزخند عصبی زدم و دستمو گذاشتم دو طرف صندلیش که خودمو خم کردم و صورتمو نزدیک صورتش کردم
+آااااا چته تو خو کرم نداری چرا انقد آدمو اذیت می کنی ( عاجزانه )
¥از رفتار کیوتش خندم اومد
¥ولی من اینجا آدمی نمی بینم بجز یه بانی کوچولوی عاجز
+خواستم با دستام هولش بدم ولی...
شرط : ۱۸۰ فالور
تعداد پارت های فیک : نامشخص
نام نویسنده : ☆♡𝓐𝓻𝓶𝓲𝓽𝓪♡☆
رئیس ما؋ـیا صاحبته🍷
𝑷𝒂𝒓𝒕 : ²³
پارت : ²³
چند روز بعد...
ا.ت ویو
+بعد کلی کار تایم استراحت اومد من از روی خستگی دستی به گردنم کشیدم که در اتاقم زده شد ( ادمین : خب بیبیای کیوتم این دفتر کار خودش نیست ماله پدرشه که به ا.ت ارث رسیده خواستم بگم که اشتباه نشه )
منشی : خانم گفتن که یه آقای با مبلغ زیادی می خواد درمورد سهامتون شراکت کنه که گفتن جز این یه پیشنهادات منحصر فردی دارن که خیلی به نفعتونه اما شرط داره
+جدی ؟ حالا اسمش چیه ؟ می تونم تشخیص بدم ؟
منشی : نمی دونم خانم هیچی در این مورد بهم گفته نشده فقط اومدم بگم جوابشو رد کنم یا اینکه برای فردا یه جلسه ترتیب بدم
+( در حال فکر کردن )
+اوکی برای فردا جلسه رو اماده کن ما که فعلاً در این مورد بحث می کنیم با ضرری روبه رو نیستیم
منشی : چشم خانم ( و رفت )
ویو شب
ا.ت ویو
+بدنم از شدت خستگی کوفته شده بود حوصله آماده کردن تحقیق فردام رو هم نداشتم پس با همین لباسام رفتم خوابیدم
ویو صبح دانشگاه
+با اینکه دیر کرده بودم اما رام دادن تقریباً تایم یکی از کلاسام داشت تموم می شد کا زنگ خورد
+آخیششش راحت شدم حوصله رفتن به حیاط دانشگاهم ندارم پس به یونا گفتم خودش تنها بره پایین خواستم سرمو بزارم روی میز یه چرت بزنم که اون پسره ی مزاحم اومد باعث شد کلاً چرت زدن از سرم بپره و فقط دست به سینه لم بدم به صندلیم
+این دیگه از کجا پیداش شد ( زیر لب )
¥نشنیدم چی گفتی ؟ ( ابرو بالا انداختم و نگاش کرد )
+وقتی داشت نگام می کرم نگامو ازش گرفتم و سرمو سمت راست چرخوندم
¥با این کارش پوزخند عصبی زدم و دستمو گذاشتم دو طرف صندلیش که خودمو خم کردم و صورتمو نزدیک صورتش کردم
+آااااا چته تو خو کرم نداری چرا انقد آدمو اذیت می کنی ( عاجزانه )
¥از رفتار کیوتش خندم اومد
¥ولی من اینجا آدمی نمی بینم بجز یه بانی کوچولوی عاجز
+خواستم با دستام هولش بدم ولی...
شرط : ۱۸۰ فالور
تعداد پارت های فیک : نامشخص
نام نویسنده : ☆♡𝓐𝓻𝓶𝓲𝓽𝓪♡☆
۱۰.۶k
۲۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.