(فراموش نشدنی)p.3
ا/ت*ویو
لباسام رو عوض کردم.
رفتم سمت اتاق بابام،در زدم
ب ا/ت:بیا تو
رفتم داخل اتاقش
ا/ت:سلام
ب ا/ت:سلام
ا/ت:بابا ببخشید
ب ا/ت:یه سوالی دارم ازت ا/ت،تو این همه وقت کجا بودی مگه من پدر تو نیستم نباید بهم خبر میدادی
ا/ت:با لارانا داشتم خرید میکردم
ب ا/ت:صد در صد کلا بی تی اس
ا/ت:اره دقیقا همینه
ب ا/ت:چرا هر کاری میکنم نمیتونم تورو از اونا دور کنم
ا/ت:تلاش نکن خب
ب ا/ت:تو دختر من نیستی از اون موقع که با بی تی اس اشنا شدی
ا/ت:بابا ولم کن هر وقت که میام ازت معذرت خواهی کنم جوابت بی تی اس هستش،میخوام اینو بدونم که بهشون حسودیت میشه چون من اونا رو از تو بیشتر دوست دارم
ب ا/ت:تو چی داری میگی هر چقدم طول بکشه اونا رو از دلت میارم بیرون
ا/ت:این غیر ممکنه
نویسنده*ویو
بابای ا/ت خیلی عصبی شده بود
بلند شد
ب ا/ت:بیا دنبالم
ا/ت رفت دنبالش اونا رفتن تو اتاق ا/ت
ب ا/ت:تا موقعی که اغلت سر جاش بیاد اینجایی حتی بدون موبایل
ا/ت:تو واقعا دیوونه شدی بابا
بدون اینکه هیچی بگه گوشی ا/ت که روی تختش بود رو برداشت و در اتاق رو قفل کرد.
ا/ت*ویو
(ساعت 1 شب)
ساعت 1 هست،من دیگه نمیتونم تحمل کنم از اینجا فرار میکنم و میرم کره.
الان واقعا به پول زیادی احتیاج دارم مثلا 15 ملیون دلار.
الان تو حسابم 1 ملیون دلار دارم.
نمیدونم چقد باید توی گاو صندوق بابام پول باشه.
شرط:
لایک:7
کامنت:5
لباسام رو عوض کردم.
رفتم سمت اتاق بابام،در زدم
ب ا/ت:بیا تو
رفتم داخل اتاقش
ا/ت:سلام
ب ا/ت:سلام
ا/ت:بابا ببخشید
ب ا/ت:یه سوالی دارم ازت ا/ت،تو این همه وقت کجا بودی مگه من پدر تو نیستم نباید بهم خبر میدادی
ا/ت:با لارانا داشتم خرید میکردم
ب ا/ت:صد در صد کلا بی تی اس
ا/ت:اره دقیقا همینه
ب ا/ت:چرا هر کاری میکنم نمیتونم تورو از اونا دور کنم
ا/ت:تلاش نکن خب
ب ا/ت:تو دختر من نیستی از اون موقع که با بی تی اس اشنا شدی
ا/ت:بابا ولم کن هر وقت که میام ازت معذرت خواهی کنم جوابت بی تی اس هستش،میخوام اینو بدونم که بهشون حسودیت میشه چون من اونا رو از تو بیشتر دوست دارم
ب ا/ت:تو چی داری میگی هر چقدم طول بکشه اونا رو از دلت میارم بیرون
ا/ت:این غیر ممکنه
نویسنده*ویو
بابای ا/ت خیلی عصبی شده بود
بلند شد
ب ا/ت:بیا دنبالم
ا/ت رفت دنبالش اونا رفتن تو اتاق ا/ت
ب ا/ت:تا موقعی که اغلت سر جاش بیاد اینجایی حتی بدون موبایل
ا/ت:تو واقعا دیوونه شدی بابا
بدون اینکه هیچی بگه گوشی ا/ت که روی تختش بود رو برداشت و در اتاق رو قفل کرد.
ا/ت*ویو
(ساعت 1 شب)
ساعت 1 هست،من دیگه نمیتونم تحمل کنم از اینجا فرار میکنم و میرم کره.
الان واقعا به پول زیادی احتیاج دارم مثلا 15 ملیون دلار.
الان تو حسابم 1 ملیون دلار دارم.
نمیدونم چقد باید توی گاو صندوق بابام پول باشه.
شرط:
لایک:7
کامنت:5
۱.۳k
۲۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.