وقتی که تو بار.......(پارت ۱)
بارون نم نم شروع به باریدن کرد
در باشگاه فقط صدای برخورد قطره های بارون با دیوار های شیشه ای بود
دو ساعت از آخرین دعواش با عشقش گذشته بود و به شدت داشت عصبانیتش رو سر کیسه بوکس خالی می کرد.
الان دیگه حداقل سه صبح بود.
+نیکی نیاز نیست اونقدر هام سر این قضیه خودت رو اذیت کنی
-یعنی چی ؟یعنی می خوای بگی اونقدرام مهم نیست ؟؟اون دیگه نزدیک بود ببرتت تو اتاق بعد تو می گی مهم نیست ؟
«فلش بک»
به اصرار سونو قرار شد با نیکی برین بار .می دونستی نیکی سر لباس پوشیدنت خیلی حساسه به خصوص که می خواستین برین بار .پس سعی کردی پوشیده ترین و در همین حال خوشگل ترین لباستو بپوشی.
بعد از دوش کوتاه و پوشیدن لباست ، تازه مکافات درست کردن موهات شروع شد .
نیکی کلافه شده بود . نیم ساعتی بود که ماشین رو روشن کرده بود ولی خبری از تو نبود .
ماشین رو خاموش کرد و اومد به سمت در .
هول شده بودی که دیرتون شده .داشتی از پله میرفتی پایین پات پیچ خورد و افتادی . چشماتو بستی . انتظار سمین سفت رو داشتی اما رو یه چیز گرم افتادی ....
اینم اولین چند پارتی 😊😊😊
در باشگاه فقط صدای برخورد قطره های بارون با دیوار های شیشه ای بود
دو ساعت از آخرین دعواش با عشقش گذشته بود و به شدت داشت عصبانیتش رو سر کیسه بوکس خالی می کرد.
الان دیگه حداقل سه صبح بود.
+نیکی نیاز نیست اونقدر هام سر این قضیه خودت رو اذیت کنی
-یعنی چی ؟یعنی می خوای بگی اونقدرام مهم نیست ؟؟اون دیگه نزدیک بود ببرتت تو اتاق بعد تو می گی مهم نیست ؟
«فلش بک»
به اصرار سونو قرار شد با نیکی برین بار .می دونستی نیکی سر لباس پوشیدنت خیلی حساسه به خصوص که می خواستین برین بار .پس سعی کردی پوشیده ترین و در همین حال خوشگل ترین لباستو بپوشی.
بعد از دوش کوتاه و پوشیدن لباست ، تازه مکافات درست کردن موهات شروع شد .
نیکی کلافه شده بود . نیم ساعتی بود که ماشین رو روشن کرده بود ولی خبری از تو نبود .
ماشین رو خاموش کرد و اومد به سمت در .
هول شده بودی که دیرتون شده .داشتی از پله میرفتی پایین پات پیچ خورد و افتادی . چشماتو بستی . انتظار سمین سفت رو داشتی اما رو یه چیز گرم افتادی ....
اینم اولین چند پارتی 😊😊😊
۹۱۰
۱۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.