🤍پسر غریبه پارت ۳۴🤍
🤍که یهو دیدم کوک با جنی وارد خونه شد
ات:چی لعنتی جنی بدبخت هم گرفتن واییی خیلی بد شد .
جنی خیلی آروم بود دستاش کبود بود مشخص بود کتک خورده اومدن بغل ما نشستن سرش پایین بود
ات:هی جنی (خیلی اروم)
جنی:چی ات تو اینجا چکار میکنی
ات:بعدن برات میگم هیششش
ات:غذا رو خوردیم وقتی همه گرم حرف زدن بودم من به جنی علامت دادم که بره توی دست شویی خودم هم بعدش به بهونه دل درد رفتم دست شویی
جنی:وای ات خیلی خوشحالم که پیشمی تو چند وقت غیبت زده بود همه نگران بودن
ات:میدونم میدونم چیشد که اومدی
جنی:کوک به بهونه اینکه گفته یکی تو یه شهر دیگه دیدنت منو کشوند اونجا بعدم گرفتم و علانم اینجام
ات:کوتکت میزنه آره
جنی:آره خیلی
ات:الاهی اصلا دلم نمیخواست اینجا باشی
جنی:منم ولی از یه طرف خوشحالم که تنها نیستیم و حدقل همو داریم
ات:آره حالا برو بیرون تا شک نکردن چون کوک میدونه ما دوستیم
جنی:آره راست میگی من رفتم
ات:جنی رفت خیلی ناراحت شدم اون دختر ضعیفی ازون ور خیلی کتک میخوره و سختی میکشه وضعیتش بدتر از منه
دستو صورتم رو شستم که دیدم ......🤍
ات:چی لعنتی جنی بدبخت هم گرفتن واییی خیلی بد شد .
جنی خیلی آروم بود دستاش کبود بود مشخص بود کتک خورده اومدن بغل ما نشستن سرش پایین بود
ات:هی جنی (خیلی اروم)
جنی:چی ات تو اینجا چکار میکنی
ات:بعدن برات میگم هیششش
ات:غذا رو خوردیم وقتی همه گرم حرف زدن بودم من به جنی علامت دادم که بره توی دست شویی خودم هم بعدش به بهونه دل درد رفتم دست شویی
جنی:وای ات خیلی خوشحالم که پیشمی تو چند وقت غیبت زده بود همه نگران بودن
ات:میدونم میدونم چیشد که اومدی
جنی:کوک به بهونه اینکه گفته یکی تو یه شهر دیگه دیدنت منو کشوند اونجا بعدم گرفتم و علانم اینجام
ات:کوتکت میزنه آره
جنی:آره خیلی
ات:الاهی اصلا دلم نمیخواست اینجا باشی
جنی:منم ولی از یه طرف خوشحالم که تنها نیستیم و حدقل همو داریم
ات:آره حالا برو بیرون تا شک نکردن چون کوک میدونه ما دوستیم
جنی:آره راست میگی من رفتم
ات:جنی رفت خیلی ناراحت شدم اون دختر ضعیفی ازون ور خیلی کتک میخوره و سختی میکشه وضعیتش بدتر از منه
دستو صورتم رو شستم که دیدم ......🤍
۴.۱k
۰۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.