دوست نداشتم پارت 3
ا.ت ویو
رفتم توی اتاقم حاضر که شدم برای آخرین بار ساعتو نگاه کردم رفتم پایین از اعضای عمارت خداحافظی کردمو رفتم سوار ماشین شدم
یونگی ویو
رفتم حاضر شدم کت شلوارمو پوشیدم رفتم سوار ماشین شدم یادم افتاد عطر نزدم تو داشبورد دنبال عطر میگشتم که یه کارت پیدا کردم کارتو برداشتم دیدم تبلیغه تبلیغ مرکز خریده تعریفشو خیلی شنیده بودم ریموت درو زدمو از عمارت رفتم بیرون.
پرش زمانی
ا.ت ویو
رسیدم و کلید ماشینمو دادم ب پارکینگ بان
لیلیث:بنده متاسفانه اسم این انسان زحمت کشو نمیدونم)عذر میخوام
تا ماشینو ببره تو پارکینگ خودمم رفتم تو مرکز خرید
لیلیث: یونگی صد در صد همین کارو کرده دیگه✔
ا.ت ویو
داشتم مغازه هارو نگاه میکردم که محو تماشاشون شده بودم .که به چیزی برخورد کردم افتادم .بلند شدمو خودمو داشتم میتکوندم که گفتم اخخخ حواست کجاست
یونگی ویو
سرم تو گوشی بود تا آدرس مغازه مورد نظرمو پیدا کنم که چیزی بهم برخورد سرمو از تو گوشی در آوردن دیدم یه دختر بامزه کوچولو موچولو داره خودشو میتکونه همزمان غر میزنه
نیازمند بیا^خ👍🏿
سانسور اسلامی✔
رفتم توی اتاقم حاضر که شدم برای آخرین بار ساعتو نگاه کردم رفتم پایین از اعضای عمارت خداحافظی کردمو رفتم سوار ماشین شدم
یونگی ویو
رفتم حاضر شدم کت شلوارمو پوشیدم رفتم سوار ماشین شدم یادم افتاد عطر نزدم تو داشبورد دنبال عطر میگشتم که یه کارت پیدا کردم کارتو برداشتم دیدم تبلیغه تبلیغ مرکز خریده تعریفشو خیلی شنیده بودم ریموت درو زدمو از عمارت رفتم بیرون.
پرش زمانی
ا.ت ویو
رسیدم و کلید ماشینمو دادم ب پارکینگ بان
لیلیث:بنده متاسفانه اسم این انسان زحمت کشو نمیدونم)عذر میخوام
تا ماشینو ببره تو پارکینگ خودمم رفتم تو مرکز خرید
لیلیث: یونگی صد در صد همین کارو کرده دیگه✔
ا.ت ویو
داشتم مغازه هارو نگاه میکردم که محو تماشاشون شده بودم .که به چیزی برخورد کردم افتادم .بلند شدمو خودمو داشتم میتکوندم که گفتم اخخخ حواست کجاست
یونگی ویو
سرم تو گوشی بود تا آدرس مغازه مورد نظرمو پیدا کنم که چیزی بهم برخورد سرمو از تو گوشی در آوردن دیدم یه دختر بامزه کوچولو موچولو داره خودشو میتکونه همزمان غر میزنه
نیازمند بیا^خ👍🏿
سانسور اسلامی✔
۱۴.۰k
۲۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.