فیک بخت سیاه سفید من
ویو ات
صبح با زنگ گوشی بی صاحاب بیدار شدم ساعت شش بود با هزار جور بدختی بلند شدم رفت حمام ی ۱۲ دقیقی اونجا بودم انقدر حال داد نمیخواستم بیام بیرون ولی خاب باید میرفتم له اون جهنم دره ( منظورش بره به پدربزرگش سلام کن بیاد)
یکم ارایش کردم موهامو خشک کردم لباس انتخاب کردم ادم از پله ها پایین رفتم سر میز به اون پیر خرف و به بقیه سلام مردم نشستم سر میز داشتم صبحانه میخوردم پرید تو گلوم کو کو کو ( مثلا سرفه) 😂😂
ویو به پیر خرف یعنی پدر بزرگ ات
ات تو وقت ازدواجته باید ازدواج کنی من یکی رو سراغ
ویو ات
گفتم من نمیخوام الان ازدواج کنم سنم کمه ( ۱۸ سالشه)
پدربزرگ ات مینویسم پ ت
پ ت: همین که گفتم تو فردا خواستگار برات میاد تو هم قبول میکنی
حالا فکر میکنید کیه خواستگار بگید تو کامنت ها
صبح با زنگ گوشی بی صاحاب بیدار شدم ساعت شش بود با هزار جور بدختی بلند شدم رفت حمام ی ۱۲ دقیقی اونجا بودم انقدر حال داد نمیخواستم بیام بیرون ولی خاب باید میرفتم له اون جهنم دره ( منظورش بره به پدربزرگش سلام کن بیاد)
یکم ارایش کردم موهامو خشک کردم لباس انتخاب کردم ادم از پله ها پایین رفتم سر میز به اون پیر خرف و به بقیه سلام مردم نشستم سر میز داشتم صبحانه میخوردم پرید تو گلوم کو کو کو ( مثلا سرفه) 😂😂
ویو به پیر خرف یعنی پدر بزرگ ات
ات تو وقت ازدواجته باید ازدواج کنی من یکی رو سراغ
ویو ات
گفتم من نمیخوام الان ازدواج کنم سنم کمه ( ۱۸ سالشه)
پدربزرگ ات مینویسم پ ت
پ ت: همین که گفتم تو فردا خواستگار برات میاد تو هم قبول میکنی
حالا فکر میکنید کیه خواستگار بگید تو کامنت ها
۴.۸k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۲