My stepdad or My love?!
My stepdad or My love?!
p³
ا.ت که صدای شلیک رو شنید با نگرانی سمت طبقه پایین دویید، جونگکوک سالم بود و با دستیارش داشتن لپتابش رو چک میکردن...
ا.ت: جونگکوک!خوبی؟صدای شلیک بود؟!
جونگکوک که متوجه ا.ت و نگرانیش شد سمتش قدم برداشت آروم بغلش کرد و موهاش رو نوازش کرد
جونگکوک:چیزی نیست، لازم نیست نگران باشی ولی...بهتره بری به خونه جنگلی...
ا.ت:چرا باید برم؟چی رو داری ازم مخفی میکنی؟
جونگکوک:فعلا اینجا امن نیست، حتی تونستن به داخل عمارت نفوذ کنند، نمیتونم ریسک کنم بهتره بری خونه جنگلی
ا.ت:حالت خوبه؟ آخه صدای شلیک شنیدم...
جونگکوک به دیوار پشت سر ا.ت اشاره کرد و گفت...
جونگکوک: بخاطر تاریکی خطا رفت، حالا بیا باهم بریم وسایل ضروریت رو جمع کنیم...
ا.ت:باشه، ولی تو چی؟ تو هم میای درسته؟!
جونگکوک: فعلا نمیتونم بیام، باید بفهمم کار کی بوده، ولی بهت قول میدم کارم که تموم بشه بیام پیشت...
ا.ت با ناراحتی سری به نشونه موافقت تکون داد و با جونگکوک سمت اتاقش رفتن، چمدون کوچیکش رو در آورد و با کمک جونگکوک وسایل مورد نیازش رو جمع کرد...بعد از دو ساعت بلاخره به خونه جنگلی رسیدن، طبق تصورات ا.ت دور تا دور خونه بادیگارد بود، به محض پیاده شدن جونگکوک ا.ت هم پیاده شد، جونگکوک چمدون ا.ت رو از صندلی عقب برداشت دست ا.ت رو گرفت و وارد خونه شدن....
امیدوارم دوسش داشته باشید 💜
حمایت یادتون نره ✨
#بی_تی_اس #بنگتن #آرمی #فیک #سناریو #جونگکوک
p³
ا.ت که صدای شلیک رو شنید با نگرانی سمت طبقه پایین دویید، جونگکوک سالم بود و با دستیارش داشتن لپتابش رو چک میکردن...
ا.ت: جونگکوک!خوبی؟صدای شلیک بود؟!
جونگکوک که متوجه ا.ت و نگرانیش شد سمتش قدم برداشت آروم بغلش کرد و موهاش رو نوازش کرد
جونگکوک:چیزی نیست، لازم نیست نگران باشی ولی...بهتره بری به خونه جنگلی...
ا.ت:چرا باید برم؟چی رو داری ازم مخفی میکنی؟
جونگکوک:فعلا اینجا امن نیست، حتی تونستن به داخل عمارت نفوذ کنند، نمیتونم ریسک کنم بهتره بری خونه جنگلی
ا.ت:حالت خوبه؟ آخه صدای شلیک شنیدم...
جونگکوک به دیوار پشت سر ا.ت اشاره کرد و گفت...
جونگکوک: بخاطر تاریکی خطا رفت، حالا بیا باهم بریم وسایل ضروریت رو جمع کنیم...
ا.ت:باشه، ولی تو چی؟ تو هم میای درسته؟!
جونگکوک: فعلا نمیتونم بیام، باید بفهمم کار کی بوده، ولی بهت قول میدم کارم که تموم بشه بیام پیشت...
ا.ت با ناراحتی سری به نشونه موافقت تکون داد و با جونگکوک سمت اتاقش رفتن، چمدون کوچیکش رو در آورد و با کمک جونگکوک وسایل مورد نیازش رو جمع کرد...بعد از دو ساعت بلاخره به خونه جنگلی رسیدن، طبق تصورات ا.ت دور تا دور خونه بادیگارد بود، به محض پیاده شدن جونگکوک ا.ت هم پیاده شد، جونگکوک چمدون ا.ت رو از صندلی عقب برداشت دست ا.ت رو گرفت و وارد خونه شدن....
امیدوارم دوسش داشته باشید 💜
حمایت یادتون نره ✨
#بی_تی_اس #بنگتن #آرمی #فیک #سناریو #جونگکوک
۱۰.۷k
۲۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.